°•part 12 •°

802 128 10
                                    

به جلو خم شد و فاصله ی بین صورت هاشون از یک وجب کمتر شد و از این فاصله میتونست بگه
که جونگکوک ... که جونگکوک زیبا بود ، این تنها راهی بود که میتونست توصیفش کنه . پوست روشن و چشم های درشت ، لب های کوچیک اما برجسته ، و چشم های نیمه خمارش انگار داشت کسی رو صدا میزد تا اون رو در آغوش بگیره و بین بازوهاش نگه اش داره .

داشت تهیونگ رو صدا میزد تا اون رو در آغوش بکشه و بین بازوهاش نگه اش داره . و این با
ته مونده های احساس عصبانیت و درماندگی ، و شهوتی که تمام طول هفته توی گوشش زمزمه میکرد ، باعث میشد نه تنها بخواد بیشتر خم بشه ، باعث میشد که بخواد به دهن جونگکوک حمله
کنه ، رد ناخن هاش رو روی پشت جونگکوک به جا بگذاره و روی ملافه ها ترتیبشو بده .

(تهیونگ پسرم آرامشت رو حفظ کن 😐😂🤦🏻‍♀️)

با درنظر گرفتن این که شلوار لعنتیش چقدر تنگ شده بود ، این یه معجزه بود که موفق شد چند
کلمه ی بعد رو به زحمت ادا کنه .

"... تا الان روز گهی داشتم" زمزمه کرد

" ... و اگه تو واقعا اصرار داری که بدترش کنی پس بهتره اینو هم بدونی که چه جوری واسم جبرانش کنی"

___________ ________________ __________

خب خب یکی بیاد جلوی تهیونگ رو بگیره الان کوکی رو به فنا میده 😂😂😂😐

...
..
.
.
خب میدونم کمه، ولی نگران نباشید پارت بعد همین امشب آپ میشه .

ووت و کامنت یادتون نره 😘💜💖😍

°•keep the water warm•°Where stories live. Discover now