°•part 34•°

540 87 10
                                    

تهیونگ بالاخره تونست بفمهمه که چرا همه دوستاش ( همشون و نه فقط جیمین ) بهش
نگاه های معنی دار مینداختند و جوری بهش لبخند
میزدند که انگار دارند چیزی رو مخفی میکنند.

این با نشونه های کوچیک شروع شد: وقتی همه ی اکیپ برای غذا خوردن بیرون میرفتند، بقیه عقب راه میرفتند و اجازه میدادند جونگکوک و تهیونگ جلوتر راه برند، و این در نهایت باعث میشد که
توی دکه چسبیده به همدیگه بشینند. هر وقت تهیونگ و جونگکوک بیش از حد با هم حرف میزند و شوخی میکردند، بقیه نگاه های منظور دار و کمی از خودراضی به هم دیگه تحویل میدادند. و وقتی این موضوع برای بار چهارم توی اون هفته اتفاق افتاد، دیگه حد تحمل تهیونگ رد شده بود چون انقدرها هم که به نظر میومد راحت فراموش نمیکرد.

اما قبل ازینکه بتونه چیزی بگه، جونگکوک به تندی بهشون برگشت .

"شماها دارین به چی میخندین؟ چی انقدر خنده داره؟"

با شنیدنش همه از جا پریدند. این کمی عجیب بود، تهیونگ اینو قبول داشت. جونگکوک معمولا جلوی بقیه محتاط و کم حرف بود، رفتارش به اندازه کافی دوستانه اما باز هم خوددار بود و زیاد توی چشم نبود.

پس اینکه اینطور از کوره در بره ، خب خیلی انتظار نمیرفت، نه اصلا. لب هاش روی هم فشرده و به شکل یک خط نازک بود، آزردگی و افکاری که ذهنش رو درگیر کرده بود رو میشد از پیشونی در هم
کشیده شده اش خوند.

"اوه هیچی "

نامجون گفت. به سرعت جلو اومد و میخواست وضعیت رو آروم کنه. هوسوک و یونگی جمع تر نشستند و خودشون رو به جیمین نزدیک کردند، جین اخم کرده بود و صاف نشسته بود، آماده
بود تا هر لحظه اتفاق بدی افتاد پا پیش بذاره.
و بعد جونگکوک ناگهان ساکت شد، همونطور که یکهو کنترلش رو ازدست داده بود، حالت آزردگی توی چهره اش بلافاصله از بین رفت، انگار که با طنابی محکم عقب کشیده و به دنیای واقعی برگشته بود.

"جونگکوک"

تهیونگ با صدای آرومی پرسید. "خوبی؟"

جونگکوک جواب نداد، سرش به نشانه ی تایید تکون خورد ، نامحسوس اما کافی بود. جیمین نگاه نگرانی به تهیونگ انداخت و اون مجبور بود تا سرش
رو به سرعت برگردونه تا بهش توجهی نکنه.
خب جونگکوک ، نمیشه گفت که کاملا به اون
زمان های قبلیش برگشته بود، اون یکدندگی و رفتار سردش که سابقا مصمم بود همیشه با خودش داشت باشه. الان به بدترین شکل ممکن تهیونگ رو نادیده نمیگرفت. ولی مسلما شبیه زمانی هم نبود که در دگو با هم سپری کرده بودند.

در دگو، علیرغم همه مخفی کاری هاشون ( در
واقع به خاطر همه ی مخفی کاری هاشون ) به قدری غرق در اندورفین و آدرنالین بودند که نمیتونستند به چیز دیگه ای اهمیت بدند، و جونگکوک کاملا مناسب تهیونگ بود، شبیه یه دستکش کاملا فیت بود، از هر نظر حتی ظاهری. اونها به سرعت به هم نزدیک شده
بودند، و این به خودی خود فوق العاده بود. فوق العاده بود و همین براشون کافی بود.

°•keep the water warm•°Donde viven las historias. Descúbrelo ahora