واقعا نميتونست بگه از گند كاري ديروزشون لذت نبرده، چون ديروز هيچ ايده اي راجع به اين كه ممكنه امروز توي مدرسه با چي مواجه بشه رو نداشت.قطعا ديدن مدير مدرسشون اونم در حال كندن پوستراي داخل دفترش، خيلي خنده دار بود.كتشو در آورده بود و با آستينايي كه تا آرنج بالا زده بود روي زانوهاش نشسته بود و با تيغك، پوستر هايي كه بكهيون با ريشو سيبيل براش كار گذاشته بود رو ميكند.اونا داشتن اين تصاوير رو توي مانيتوري كه دست بكهيون بود ميديدن و وقتي كيونگسو پرسيده بود كه چطوري ميتونن از اينجا تماشاش كنن، فهميد كه سهون روي پيچ كولر اتاق مدير يه دوربين كوچيك نسب كرده تا از اينجا عمليات هاي شيطانيشون رو به راحتي انجام بدن.
همه بچه ها داشتن از ديدن مدير مغرورشون توي اون حالت از خنده پاره ميشدن و اين قطعا شامل كيونگسو هم ميشد.با بلند شدن اولين فحش كريهي كه مديرشون داد، همه جمع ساكت شدن و با بهت به تصوير نگاه كردن.تنها كسي كه اون وسط گيج مونده بود كيونگسو بود چون تا حالا اون فحش حتي از سه متري گوشش هم رد نشده بود.بكهيون سريع سمت كيونگسو هجوم آورد و گوش هاش رو با دست گرفت تا گوش هاي پاك اون بچه معصوم آلوده تر از اين نشن.كيونگسو از اونجا هم ميتونست صداي دادو بيداد هاي نامفهمو مديرشون بشنوه ولي ترجيح ميداد به لطفي كه بكهيون داره در حقش انجام ميده، پايدار بمونه و معصوميت بد بختشو توي خطر نندازه.
ميز ناهار خوري مثل هميشه شلوغ و پر سرو صدا بود.غذاهاي روي ميز مثل هميشه اونقدر زياد بودن كه كيونگسو حس ميكرد حالش داره بهم ميخوره.همشه همينطور بود.ميز ناهار خوري تا ارتفاع پنج متري پر خوراكي ميشد و جالب تر از همه هم اين بود كه همه اون غذاها خورده ميشدن.كيونگسو گاهي با خودش فكر ميكرد شايد بچه هاي اين كلاس توي شيكمشون يه جرثقيل دارن كه بعد از غذا خوردن همش رو بر ميداره و ميريزه بيرون، ولي با هر بار فكر كردن به اين مسئله، مغزش بهش يادآوري ميكرد كه يه چيزي هست به اسم دستشويي رفتن كه دقيقا همين كارو انجام ميده و در آخر به اين نتيجه ميرسيد كه معده اون بچه ها بايد خيلي فعال باشه!
-ولي واقعا فكر نميكردم مدير پارك اين همه بد دهن باشه.بهش نميخورد.
بكهيون با دهن پري كه تيكه هاي نون ازش بيرون ميريختن گفت و بدون اين كه حتي صبر كنه لقمه اولش قورت داده بشه گاز دوم رو هم از ساندويچ همبرگرش زد.
-ايششش.بكهيون دهن گشادتو ببند!
شيومين با انزجار گفت و شكلات كيت كتشو گاز زد.
-تو حرف نزن!من هنوزم نفهميدم با چه سرعتي شيش تا مرغو بلعيدي!
-راست ميگه هيونگ همه مراغارو تو خوردي!
كيونگسو با فكر كردن به اين كه چرا كاي شيومينو هيونگ صدا ميزنه به حالت عبوس و لباي جلو دادش نگاه كرد.بكهيون كه داشت از چشماش رنگين كمون پنجاه رنگ ميزد بيرون، روي دوست پسر كيوتش پريد و لپاي برنزشو محكم فشار داد.
YOU ARE READING
Pinky swear
FanfictionGenre : school life, romance, little comedy, smut, fanfic Couple : Chansoo, Hunho, Kaibaek, Xiuchen • ستاره اي كه چانيول بلاخره بعد از مدت ها اون رو به قلب خودش راه داده بود، خاموش شد... نميدونست چرا ولي اون ستاره ديگه ندرخشيد و چانيول کوچولو رو توي...