'Introduction'

302 74 41
                                    

کلاه پارچه ای و فانتزی ای که روی سرش بود رو در آورد و باهاش خودش رو باد زد.هوا واقعا گرم شده بود و این لباسای گلو گشاد فقط میرفتن روی اعصابش.ربع ساعت دیگه نمایششون شروع میشد و همه در حال آماده شدن برای رفتن روی صحنه بودن.کلاسشون از همیشه شلوغ تر شده بود.هر کسی به یه سمتی حرکت میکرد و سر چیزی غر میزد.

لباس چن نخ کش شده بود، کلاه کای گم شده بود، بکهیون داشت با دختری که نقش ملکه رو داشت بحث میکرد و کیونگسو و چانیول هنوز نیومده بودن چون پوشیدن لباساشون داشت طول میکشید.

همچنان همونجا لم داده بود و خودش رو باد میزد که صدای کسی به گوشش رسید.

-هوی سهون! بلند شو برو دنبال اون چهارتا ببین کجا موندن!! 

سهون سرش رو با گیجی سمت شیومین چرخوند و با گیجی پرسید:

-اون چهارتا؟

شیومین که ظاهرا از شلوغی بیش از حد کلاس کلافه شده بود با همون لحن حرصی گفت:

-آره دیگه! چانیولو کیونگسو که معلوم نیس دارن لباس میپوشن یا لباس میسازن! لی مثلا رفته بود بهشون کمک کنه.ولی سوهو رو نمیدونم کجاس.برو بهشون بگو زودتر برگردن.کلی کار نکرده داریم!

سهون تابی به چشماش داد و گفت:

-خب اونا دیر کردن به من چه؟

با دیدن تخته پاک کنی که توی دست شیومین بالا اومد، بلافاصله از جاش پرید و برای حفظ جونش سریع اعلام کرد:

-باشه باشه غلط کردم! رفتم!!


><><><><><><><><


کلاهی که تا اون لحظه داشت باهاش خودش رو باد میزد روی کولش انداخت و با قدم های شلو ولش توی راهرو راه میرفت تا بلکم اون چهارتارو پیدا کنه.از پنجره میتونست حیاط مدرسشونو ببینه که چقدر شلوغ به نظر میرسه.دانش آموزا شبیه مورچه های آبی رنگ کوچولویی بودن که هر کدوم به یه طرف حرکت میکردن.

بعضیا فرم مدرسه تنشون نداشتن و مشخص بود که مهمان یا شرکت کننده هستن.به هر حال فستیوال پاییزی بود و ممکن بود آدمای متفاوتی توشون پیدا بشه.دکه های کوچیکو بزرگ که هرکدوم چادر های رنگی بالاشون داشتن نمای حیاط رو شبیه کارناول جلوه میدادن.

همونطور با بیخیالی راه میرفت و به بچه های توی حیاط نگاه میکرد که دست کسی روی شونش نشست. با تعجب به پشت برگشت که صورت لی جلوی چشماش قرار گرفت.حقیقت این بود که انتظار نداشت اینجوری باهاش مواجه بشه.با یاد آوری دعوای چند روز پیششون سعی کرد گارد خودشو حفظ کنه و بد اخلاق به نظر بیاد.دو قدم عقب تر رفت تا دست لی از شونش بیفته.بعد با همون اخم و صورت سردش به دوست قدیمیش نگاه کرد:

Pinky swearWhere stories live. Discover now