آه بلند و بالایی از بین لبهاش بیرون اومد. بکهیون رسما یه آدم بدبخت بود و انگار مثل آهنربا هرچی آدم بدبختتر از خودش بود رو به سمتش جذب میکرد. لب پایینیش آویزون شد و با ناراحتی رو به یوگی گفت:
- کارت تموم شد اومدی کنارم نشستی هی اون فیسِ تخمیت رو به رخم میکشی؟
یوگی بیتوجه به بکهیون با بغضی ساختگی نالید:
- به نظرت چرا یه آلفای پولدار گیرم نمیاد بک؟
- جز کودن بودن و دست و پا چلفتی بودنت هیچ فکری به ذهنم نمیرسه! آخه کی جذب بازندهای مثل تو میشه؟! من یکی که چهرتو میبینم حالت تهوع بهم دست میده از بس چندشی.
یوگی اخم بزرگی کرد که به نظر بکهیون خیلی بامزه بود. لبهاش رو جلو داد و از زیر میز لگد محکمی به زانوی بکهیون زد که نالهاش دراومد:
- من کودن نیستم، تو کوری نمیتونی جذابیتامو ببینی حرومزادهی عوضی! همه بهم میگن چقدر بیبی فیس و کیوتم، اون وقت تو چرت و پرت میگی؟ باید وقتی فرصتشو داشتم با چاقوهام ریز ریزت میکردم!
بکهیون در حالی که داشت زانوی آسیب دیدهاش رو میمالید نیشخند زد و گفت:
- تهدیدای تو خالیت روم اثری نداره دارلینگ! ولی جدا فکر میکنی جذابی؟ کو جذابیت؟ تو نمیخوای قبول کنی که شیتی فیسی نه بیبی فیس؟! کسایی هم که بهت میگن خوشگلی لابد هنوز از جونشون سیر نشدن و از اون خوی وحشیات خبر دارن.
چشمهای امگای کیوت به طرز خطرناکی ریز شد و با تن صدایی پایین تهدید کرد:
- میخوای بمیری؟!
بکهیون نگاهش به تلویزیون افتاد که داشت فرد جذابی رو نشون میداد. دوباره یه آه غمگین کشید و از تفاوت طرز زندگی خودش با زندگی شخص تو تلویزیون غبطه خورد!
- با این وضع اسفناک زندگی که من و تو داریم پس فکر کنم آره ترجیح میدم بمیرم و امیدوارم تو هم همراهم بمیری یوگی.
- نه مثل اینکه امروز واقعا زده به سرت هوس کشتن کردی. اگه میخوای بمیری یه چاقو تو کیفم هست میتونم با همون کارتو تموم کنم پابویا!
امگا لبهاش رو پایین داد و سرش رو روی میز گذاشت و بیتوجه به یوگی با غصه گفت:
- ما حتی از هیجده سالگیمون هم گذشته و همچنان داریم توی بدبختی و بیچارگی دست و پا میزنیم و یه آلفا برامون پیدا نشده! همهی برادرام یه آلفای پولدار دارن که همه چی تمومه... دیگه حتی خجالت میکشم پامو تو خونهی پدر و مادرم بذارم.
یوگی هم به تقلید از بکهیون سرش رو روی میز گذاشت و به چشمهای قهوهای بکهیون خیره شد
- هوم... منم به دردت دچارم! هر وقت که میرم خونهی مادرم اون شوهر احمقش با اون چشمای کوفتیش با وقاحت تمام بهم زل میزنه و میگه آلفامو پیدا نکردم؟! خب آخه اگه من یه جفت خفن داشتم که تنهایی پامو تو اون جهنم دره نمیذاشتم. آیش!
DU LIEST GERADE
" UNTOLD " [Complete]
Fanfiction•¬کاپل: چانبک | ویکوک •¬ژانر: امگاورس | فلاف | اسمات | عاشقانه •¬خلاصه: فارغ از تمام پیچیدگیها و سختیهای زندگی، اون بیون بکهیون بود؛ امگای زیبایی که مدتهای طولانی در روزمرگیهای پر از آشفتگیاش، به دنبال آلفایی میگشت که با تمام وجود بهش عشق ب...