part 9

5.2K 609 45
                                    


ته

ترسیدم اگه به فاکش بدم به مادر پدرش چیزی بگه
که اونوقت منم بد بختم

گوشیم و در آوردم و با نگرانی درجه رو بردم بالا تر ( با نگرانی 😂)

یعنی الان ارضا شده  ؟

بزار یه ساعت دیگه میرم بش سر میزنم

گوشیم و تو جیبم گذاشتم

هیون رو دیدم که داره لب ها یه فیلیکس رو میبوسه

سریع جداشون کردم

ته : هیون مگه دیوونه شدی

هیون : تو کی هستی هیون کدوم خریه اسم من چیه

هیون رو گرفتم بردم تو اتاقش و خوابوندمش روی تخت

فیلیکس هم بردم تو اتاقی که توش بود

گذاشتمش روی تخت  و در رو هم بستم

چند مین بعد گفتم برم پیش کوک

آره میرم

رفتم در رو باز کردم که صدای آه ناله هاش اتاق رو پر کرده بود

ته : وای چه عالی
کوک : خفه شو عوضی

کوک : درش بیا....آهههه
ته : هنوز دو مین دیگه مونده

کوک : وقتی بازم کنی صد درصد مطمئن باشه که جرت میدم

ته : من میتونم بازت نکنم

کوک : عوض... آهه

رفتم روش خیمه زدم

کوک چیکار میکن...

لب هام رو روی لب هاش گذاشتم

داشت تقلا میکرد ولی فایده ای نداشت
بالاخره لب هام رو برداشتم

و شروع کردم به باز کردن کوک

...........

سلام برشما
اینم یک پارت امتحانی


Angry BabyWhere stories live. Discover now