part 13

5.2K 598 70
                                    

کوک
از خواب بیدار شدم عصر شده بود
تویه یک آغوش گرمی بودم پس محکم تر بغلش کردم
نگاه به صورتش کردم دیدم تهیونگه
یکدفعه اومد جلو و لباشو روی لبام گذاشت

ته : کوک
کوک : هوم
ته : عاشقتم
کوک : به من چه
ته : یعنی تو عاشق من نیستی
کوک : چه چیز فاکی باعث شده تو فکر کنی من عاشقتم
ته : مجبوری

کوک: هر هر

بلند شدم سریعتر لباس هام و پوشیدم البته لباس های اون غول تشن
ماله خودمو که مثل وحشیا پاره کرد 

ته : همین امروز می فهمی
کوک : خفه

رفتم از اتاق بیرون و در رو به شدت کوبیدم
سریع رفتم تو اتاق خودم

___________

تاتا

کوک از اتاق رفت بیرون و در رو محکم بست

رفتم سریع یه فلش خالی آوردم همه عکس های امروز رو ریختم روشون و توی لپ تاب گوشیم و یه فلش دیگه هم کپی شون کردم

خدمتکار رو صدا زدم
_ بله آقا

ته : این فلش رو ببر بده به آقای جئون جونگ کوک

_ چشم آقا

______________

کوک

رو تخت ولو شده بودم و به غلطی که کرده بودم فک میکردم

صدای در اتاق اومد
کوکو : بیا تو

_ سلام آقا این فلش رو دادن که بهتون بدم

کوک : هوم
فلش رو ازش گرفتم 
یعنی چی میتونه توش باشه

لبتابم رو در آوردم
فلش رو زدم

و رفتم توی فایلی که توش بود

اولین عکس رو باز کردم

کوک: چ...چ...ی

وای خدای من اون عوضی ....

اون از من یه چیز میخواد
بقیه فایل هاهم باز کردم و همشون اینقدر ناجور بودن

که میتونستم منو نابود کنن

بلند شدم از اتاقم رفتم بیرون  و به سمت اتاق ته رفتم

________________

نظرتون درباره ته چیه

درباره کوک چی
به نظر من ته یه دیوص تمامه
و کوک هم یه احمق

اگه احمق نبود که نمی رفت همچین گوهی بخوره ( البته واسه ما بد نشد 😂 )

Angry BabyHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin