کلاس تمام شد و منو کوک سوار ماشین شدیم
کوک : میگم
ته : جانم بیبی
کوک بدون توجه به حرف من ادامه داد ( اگه تو بخوای عکس ها رو به پدرم نشون بدی خبتا : خب بیب
کوک با ذوق بهم نگاه کرد
_ منم بهشون میگم تو بهم تجاوز کردی
ته : منم انکار میکنم
ته : ببین عکست همه طوره میتونه بد بختت کنه مثلا تو گروه مدر..
کوک : باشه باشه
ته : آره این به بعد هم باید بهم بگی ددی وگرنه تنبیه میشی
کوک : نوموخاممممم
ته : کارمون رو سخت نکن کوک
کوک : تو خیلی عوضی هستی
ته : بگو ددی
کوک : نمیگم
ته : الان زنگ بزنم به آقای جئو..
کوک : نه لطفا
ته : خب...
کوک : د..ددی
ته : آفرین بیبی بوی
کوک : بعضی مواقع به مامانم حسودیم میشه
ته : چرا بیب
کوک : چون ددیم خیلی جذابه هر جا میره همه روش کراش میزنن
ته : این که ناراحتی نداره تو که یه ددیه بهتر داری
کوک : یاا تو پشم اون هم نیستی حالا آقای کیم یه چیزی ولی تو ....نه
ته : تو فقط ماله منی
بعد از چند مین رسیدیم کوک داشت چرت میزد
براید استایل بغلش کردم و بردمش داخل
کوک : هی ولم کن
روی کاناپه گذاشتمش
رفتم تو آشپز خونه و شیشه آب پرتقال در آوردن و توی دوتا لیوان برای خودمو کوک ریختم
پودری که هیونگ گفته بودرو توی ماله کوک ریختم
_ بفرما
گذاشتمشون روی میز
_ من برم یه دوش بگیرم بیام
بعد از یه دوش ده دقیقه ای اومدم بیرون و لباس راحتی هام رو پوشیدم
کوک هم لباسشو عوض کرده بود
الان باید روانی شده باشه
رفتم پیشش نشستم
_ هی کوک
+ هوم
_ شربتتو خوردی
+ آهوم
حتما هنوز تاثیری نزاشته
YOU ARE READING
Angry Baby
Fanfictionکوک پسر رییس یکی از کله گنده های کره است که توی آمریکا زندگی میکنه . چی میشه اگه بنا بر دلایلی بیان کره و کوک توی مدرسه مدرسه با یه کله گنده مثله خودش آشنا بشه ولی نه یک آشنایی معمولی ژانر : مدرسه ای - اسمات - کمدی - ددی کینک کاپل اصلی : ویک...