part 22

5.4K 590 67
                                    

کلاس تمام شد و منو کوک سوار ماشین شدیم

کوک : میگم

ته : جانم بیبی
کوک بدون توجه به حرف من ادامه داد ( اگه تو بخوای عکس ها رو به پدرم نشون بدی خب

تا : خب بیب

کوک با ذوق بهم نگاه کرد

_ منم بهشون میگم تو بهم تجاوز کردی

ته : منم انکار میکنم

ته : ببین عکست همه طوره میتونه بد بختت کنه مثلا تو گروه مدر..

‌کوک : باشه باشه

ته : آره این به بعد هم باید بهم بگی ددی وگرنه تنبیه میشی

کوک : نوموخاممممم

ته : کارمون رو سخت نکن کوک

کوک : تو خیلی عوضی هستی

ته : بگو ددی

کوک : نمیگم

ته : الان زنگ بزنم به آقای جئو..

کوک : نه لطفا

ته : خب...

کوک : د..ددی

ته : آفرین بیبی بوی

کوک : بعضی مواقع به مامانم حسودیم میشه

ته : چرا بیب

کوک : چون ددیم خیلی جذابه هر جا میره همه روش کراش میزنن

ته : این که ناراحتی نداره تو که یه ددیه بهتر داری

کوک : یاا تو پشم اون هم نیستی حالا آقای کیم یه چیزی ولی تو ....نه

ته : تو فقط ماله منی

بعد از چند مین رسیدیم کوک داشت چرت میزد

براید استایل بغلش کردم و بردمش داخل

کوک : هی ولم کن

روی کاناپه گذاشتمش

رفتم تو آشپز خونه و شیشه آب پرتقال در آوردن و توی دوتا لیوان برای خودمو کوک ریختم 

پودری که هیونگ گفته بودرو توی ماله کوک ریختم

_ بفرما

گذاشتمشون روی میز

_ من برم یه دوش بگیرم بیام

بعد از یه دوش ده دقیقه ای اومدم بیرون و لباس راحتی هام رو پوشیدم

کوک هم لباسشو عوض کرده بود

الان باید روانی شده باشه

رفتم پیشش نشستم

_ هی کوک

+ هوم

_ شربتتو خوردی

+ آهوم

حتما هنوز تاثیری نزاشته

Angry BabyWhere stories live. Discover now