______________________
jungkookمسواکم رو سرجاش گذاشتم و بعد از شستن دهنم سمت اتاقم رفتم...
به اتاقم که رسیدم رفتم داخل اما با صدایی که شنیدم سرمو بسرعت بلند کردم... گیج شده بودم... اون اسم بچگیامو...
_کوکی... کیه؟
وقتی صدامو شنید بسرعت برگشت... از حالت چهرش معلوم بود حسابی جا خورده و ترسیده.
حوله م رو از دور گردنم برداشتم و پرتش کردم رو تخت... همونجور که من حسابی گیج میزدم اونم از ترس گیج شده بود... سمتش رفتم اما جهتشو عوض کرد تا بتونه به عقب قدم برداره و ازم فاصله بگیره... اونقدری عقب رفت که پشتش به در بالکن توی اتاقم خورد ولی مثل اینکه از گرفتن دستگیره در بالکن و باز کردنش هم دریغ نکرد.
داشت چه غلطی میکرد؟...اگه بیشتر از این عقب میرفت میفتاد پایین.
_بمون سرجات.
+من...من نمیخواستم بیام داخل...لطـ...لطفا منو نزن...بزار...بزار برم.
با حرفاش بازم داشت عقب عقب میرفت...چرا به حرفم گوش نمیکرد؟
فقط قدم هامو تند تر کردم و اعصبانی داد زدم.
_گفتم بمون سرجات.
همین کافی بود که اون امگا بمونه سرجاش و وقتی جونگکوک اعصبانی بهش نزدیک شد فکر کرد که قراره کتک بخوره برای همین دستاشو جلوی صورتش گرفت و التماس کرد.
+نزن...نزن...ببخشید...بزار برم...بزار برم.
جونگکوک مچ دست امگا رو گرفت و از روی صورتش کنار برد و به چشمای ترسیدش نگاه کرد.
اون فقط جواب سوالشو میخواست...اینکه از زبون اون امگا اسم بچگیاشو بشنوه براش گیج کننده و شوکه آور بود.
_فقط بهم بگو...کوکی کیه؟
+هیچکی...هیچکی....فقط بزار برم...بزار برم.
جونگکوک هیچوقت اون امگا رو اینقد ترسیده ندیده بود...برای همین بدون اینکه خودش بخواد از جلوش کنار رفت که اون امگا تندی از اتاق جونگکوک رفت بیرون._______________________
ذهنم درگیر شده بود... فقط به یه چیز فکر میکردم... اینکه اون امگا از کجا اسممو میدونست... هر احتمالی میتونستم بهش بدم جز اینکه... اون تهیونگ باشه؟
این واقعا گیج کننده بود...
حرفای جین هیونگ؟...
اون حرفا...
برای چی بهم گفته بود با این امگا کاری نداشته باشم؟...
احساس میکنم هوسوک هیونگو فقط به عنوان سوژش انتخاب کرده...
چیو بالاخره میفهمیدم؟...هوفی کشیدم و سرمو به طرفین تکون دادم... احساس میکنم دارم دیوونه میشم...
فردا باید راجب همه اینا با جین هیونگ حرف بزنم... مطمنم اونم داره یه چیزیو ازم قایم میکنه._________________
Taehyung
روی تخت سمت پنجره دراز کشیدم و چون یکمی سردم بود دستامو دور قسمت لخت پاهام حلقه کردم.
اونا عکسای کوکی بودن؟... چرا باید توی اتاق جونگکوک ببینمشون؟... اون...*اسمت تو چیههه؟*
*جونگکوک*
*قول میدم برگردم*
![](https://img.wattpad.com/cover/270725304-288-k651588.jpg)
ESTÁS LEYENDO
waiting_kookv
Fanficگایز این همون فیکه امگاورس هست که تو اکانت قبلیم تا پارت چهارم رفت اینجا دوباره میزارمش. کاپل اصلی←﴿kookv♤♡ کاپل فرعی←yoonmin, namjin, شاید Vhope☆﴾