#پارت_۲۵
#ملایم
بدن مورگان داغ شده بود، اما داغ تر از دستان شارلوت که روی شکمش و رونش کشیده میشد نبود. سر شارلوت کم کم داشت نزدیک میشد، میترسید شارلوت بفهمد چقدر خیس و تحریک شده است.
شارلوت به وسط پایش رسیده بود. بیشتر از این نمیتوانست صبر کند. نگاهی به مورگان کرد و باز هم لبخندی به او زد. نمیخواست که او را بترساند.
با دستش میان پایش را باز کرد.
این کوچولو زیادی خیس و قرمزه، با حرفی که در مغزش زد تک خندی کرد. انگشتش را رویش کشید و به سوراخ واژنش رساند، اما داخل نرفت.
کمی با دست با او وَر رفت و به صداهای ریز مورگان گوش داد. یکی از دستانش را به سینه او رساند و نوک سینه اش را نوازش کرد.
سرش را دوباره میان پاهایش برد و زبانش را روی کلیتش کشید. خوشمزه بود.
حس زبان شارلوت، حس خجالتش را دو برابر کرد و حس تحریک پذیریاش را صد برابر. اینکه ارام بود بیشتر تحریکش میکرد.
زبانش را باز روی نقطه ی حساسش کشید و به اطرافش برد. دورانی میچرخاند و کمی سرعتش را بیشتر میکرد. مِک عمیقی به کلیتش زد و با دستش کمی ماساژش داد. زبانش را پایین تر برد و ضربه مانند به واژنش زد، متوجه شد که مورگان عضلاتش را منقبض کرد. با دست کمی واژنش را باز کرد و دوباره زبانش را داخل فرستاد. شروع به تکان دادن زبانش داخل واژن مورگان کرد. دست مورگان روی سرش قرار گرفت و کمی موهایش را کشید. خیلی واضح صدای نالهاش را میشنید. خودش هم دیگر تحریک شده بود. بیشتر زبانش را تکان داد و بیرون کشید. دوباره کلیتش را به بازی کردن گرفت و با دندان گاز ریزی ازش گرفت که باعث جیغ خفیف مورگان شد. دوباره مشغول مکیدن ان شد و ایندفعه یکی از انگشتانش را داخل واژنش کرد، خیلی گرم و خیس بود. انگشتش را به داخل میبلعید.
انگشت دومش هم وارد کرد که باعث شد کمر مورگان قوسی بگیرد. شروع به تکان دادن دستش کرد تا جایی که لرزشی احساس کرد و آب منی مورگان داخل دهانش ریخته شد. دستش را نوازشوار روی الت تناسلی او کشید و بلند شد. اب دهانش را قورت داد. مورگان خوشمزه بود.
نگاه خمار مورگان تحریکش میکرد، انگشتانی که با ان مورگان را پمپ کرده بود را نزدیک دهان مورگان کرد و مورگان با همان نگاه خمارش دو انگشتش را ساک زد.کلیتوریس=کلیت*
"Free in share, vote & comment"
ESTÁS LEYENDO
mellow|ملایم
Romance_ دوست داری سرتو بالا بیاری؟ از صدایش میفهمید که پوزخندش هر دقیقه عمیق تر میشود. یک ثانیه چشمانش را به او دوخت:" چیو میخوای ببینی؟ اینکه چقدر بهت معتاد شدم که حتی با وجود این زخما هم نمیخوام ترکت کنم؟ اینکه میخوام هر روز بهم درد بدی؟"