#پارت_۲۶
#ملایم
دست شارلوت را پس زد و بلند شد. روبروی شارلوت روی دو زانو اش نشسته بود. اینکه شارلوت او را ارضا کرده بود نشان میداد مشکلی نیست اگر مورگان بخواهد بی پروا او را لمس کند.
دستش را به سمت دکمه ی شلوارش برد و باز کرد. صدای تک خند شارلوت باعث شد تا نیم نگاهی به صورتش بندازد. حس میکرد او کنجکاو است که مورگانِ خجالتی با لپ های قرمز چه کاری از دستش بر میاید، یعنی میتوانست او را ارضا کند؟
کمی از او دور شد و شلوارش را دراورد. دستان سست مورگان از خجالتی که هنوز از بین نرفته بود خبر میداد. واقعیت کمی برای شارلوت سخت بود که خجالتش را هضم کند اما یکجورایی شاخک های عصبیاش را هم فعال کرده بود.
مورگان میخواست خلاف احساساتش عمل کند. بخاطر همین خیلی سریع صورت شارلوت را به طرف خودش برگرداند ولی موفق نبود. بوسهای که قرار بود شروع کند یکدفعهای از بین رفت. اشتباه کرده بود. نباید در چشمانش نگاه میکرد. دست شارلوت را روی پهلویش حس کرده بود، باعث شد جلو تر برود و روی پایش بنشیند. چشمانش را بست تا ایندفعه بوسهاش را شروع کند. موفق هم بود اما حتی پشت پلک های بستهاش هم از چشمان شارلوت خجالت میکشید.
دستش را روی شکم شارلوت کشید و بین پاهایش را لمس کرد. انگار شارلوت کوره ی اتش بود و مورگان کوه یخ.
شروع حرکت دورانی انگشتانش روی نقطه ی حساس او، شارلوت را تغییر داد. انگار یکدفعه در بوسه سخت شده بود دستانش دیگر ارام نوازشش نمیکرد، بلکه گوشتش را سفت فشار میداد.
انگشتانش لزج شده بود. کنار کشید و دست شارلوت را گرفت. شارلوت دراز کشید و مورگانی را که میخواست دستش را رها کند به سمت خود کشید. خیلی محکم نبود اما مورگان انتظار واکنشی از جانب او نداشت.
پاهایش را دو طرف بدن شارلوت گذاشت و بهش لبخند زد.
_ اگر دستامو ول کنی میتونم به کارم برسم.
میخواست با شوخی خجالتش را پنهان کند.
_ قرار نیست تو منو به فاک بدی!
_ درسته من مثل تو بلد نیستم!
مورگان لبخندش بزرگ تر شده بود؛ شارلوتی که مثل بچه ها تخس بود را دوست داشت.
_ اوکی به کارت برس.
مُچ دستش را ول کرد و مورگان روی شکمش نشست. دستانش را بالا برد و با سینه ها مورگان بازی کرد. بدن سفید مورگان تفاوت رنگی جالبی با خودش داشت.
پایین رفت و بین پاهای شارلوت نشست.با کلیت او دوباره بازی کرد و این دفعه به رقص انگشتانش که خیس میشدند نگاه کرد. شارلوت مانند خودش نبود که زود ناله کند و کنترلش را از دست بدهد، حتی مثل مورگان هم زود ارضا نمیشد چون دست مورگان خیلی سریع روی کلیتش کشیده میشد. کمی پایین رفت و زبانش را رویش کشید، چند بار این کار را کرد. و سرش را بالا اورد تا شارلوت را ببیند. از نظر شارلوت مانند یک بچه گربهی بی سرپرت بود که داشت ظرف شیرش را لیس میزد!
دستش را روی سر مورگان کشید و او دقیق مانند یک بچه گربه چشمانش را بست، شارلوت از کِی از گربه ها خوشش آمده بود؟
_ چطوره پیشی کوچولو؟ خوشمزس؟
مورگان دستش را دوباره روی کلیت او گذاشت و ارام سرش را تکان داد. دوباره شروع به لیسیدنش کرد و ارام مِک میزد. شارلوت خیلی بهتر از او انجامش میداد، همین کمی معذبش کرده بود. زبانش را کمی به سوراخ واژنش زد اما دقیق نمیدانست چگونه ادامه دهد، میدانست اما شارلوت را نمیدانست! چشمانش را باز کرد و با تردید زبانش را کمی وارد واژنش کرد. دست شارلوت که موهایش را در مُشتش فشرد بهش فهماند که دارد لذت میبرد. پس درست داشت پیش میرفت. تند تر این کار را کرد و زبانش را بیشتر واردش کرد. انگشتش را کنار زبانش وارد واژن شارلوت کرد و تند تند تکانش میداد. دستانش ظریف تر از دست شارلوت بود و کمی شَک داشت که دارد به او لذت می دهد یا او اصلا چیزی حس نمیکند.
انگشت دوم هم وارد کرد و کلیت شارلورت را وارد دهانش کرد. انقدر ادامه داد تا صدای ناله های شارلوت کمی به گوشش رسید و دستش بیشتر از قبل خیس شد.
شارلوت بلند شد و مورگان کنارش نشست.
_ خوب بود؟
میخواست مطمئن شود که دوست داشته است.
_ اره کارت خوبه.
مورگان را روی پایش نشاند و به تخت تکیه زد.
_ خیلی بد نبود که به این زودی سکس داشتیم؟
مورگان نمیدانست منظورش را چگونه برساند اما همین که شارلوت دقیق نگاهش میکرد کافی بود.
_ سکس به زمان ربط داره؟
مورگان دستش را روی شکم شارلوت کشید. خیلی قوی بنظر میومد!
_ نمیدونم فقط چون همو خوب نمیشناسیم.
_ همین که اسم همو میدونیم کافیه.
شارلوت سرش را به دیوار تکیه داد.
مورگان سرش را نزدیک برد و بوسهای روی گردنش گذاشت. شارلوت نگذاشت که عقب برود و دستش را دورش تنگ تر کرد. در واقع اولین اغوشی بود که داشتند.
_ اولین بارت که نبود؟
صدای شارلوت باعث شد کمی سرش را از روی شانه ی او تکان دهد.
_ اولین بارِ چی؟
_ سکس با یه زن دیگه.
_ دومین بار.
_ چه بد!
شارلوت لبخندی زد.
_ واسه چی بده؟
_ واسه اینکه دختر خوبی نبودی.
حرفش باعث خنده ی مورگان شد.
_ هیچکس به من نگفته بود چی خوبه چی بد.
_ از الان به بعد میتونم این لطف و بکنم و بهت بگم.
شارلوت سرش را پایین اورد و زبانش را روی لبان مورگان کشید. مورگان هم زبانش را بیرون اورد تا او را لمس کند، یکجورایی بوسه ی مورد علاقهاش را پیدا کرده بود!
_ چی در قبالش میگیری؟
_ تو."Free in share, vote & comment"
ESTÁS LEYENDO
mellow|ملایم
Romance_ دوست داری سرتو بالا بیاری؟ از صدایش میفهمید که پوزخندش هر دقیقه عمیق تر میشود. یک ثانیه چشمانش را به او دوخت:" چیو میخوای ببینی؟ اینکه چقدر بهت معتاد شدم که حتی با وجود این زخما هم نمیخوام ترکت کنم؟ اینکه میخوام هر روز بهم درد بدی؟"