🗯 فلش بک 🗯
🎲 سهون 🎲
سبد بزرگ گل رو مقابل قبر گذاشتم و عقب ایستادم
جونگین کنار مادرش ایستاده بود و سرشو پایین گرفته بود
چهارمین سالگرد فوت نونا ، ساده و بدون هیچ تشریفاتی فقط با حضور ما چند نفر برگذار شد
خیلی زود پدرم به راننده اشاره کرد تا عمو رو به سمت ماشین راهنمایی کنه دست منو فشرد و همراه با زن عمو قبل از ما رفتن
جونگینو به خودم نزدیک کردم ، دستمو پشت کمرش گذاشتم و پلکهای قرمز شدشو بوسیدم
بازمو چنگ زد و سرشو روی شونم گذاشت
چند لحظه بعد که آرومتر شده بود برای آخرین بار به مادرم و نونا ادای احترام کردیمو قبرستان خانوادگی رو به مقصد خونه ترک کردیم
تقریبا نهار نخورد اینقدر با غذاش بازی کرد که سرد شد و همراه غذای نیمه خورده شده ی من رفت توی سطل زباله
ساعتها توی فضای نیمه تاریک سالن پذیرایی روی کاناپه خودشو جمع کرده بود
خیلی نگرانش بودم ، هر سال همین موقع به شدت کم حرف میشد و دوباره منو به کابوس روزهای اوج افسردگیش بعد از مرگ نونا برمیگردوند
شب شده بود که رفتم سراغش ، دستشو گرفتمو بلندش کردم
با تعجب به من نگاه کرد اما چیزی نگفت
به سمت پیانو مشکی بزرگ گوشه سالن هدایتش کردم و روی چهارپایه مخصوص نشوندمشو خودمم کنارش جای گرفتم
برگه های نوت قطعه مورد نظرمو جلوی روش گذاشتم
صورت خشک شده از اشکشو نوازش کردم و گفتم :
- برام سیسیلیانا میزنی ؟
بغضش دوباره ترکید
به چشمای معصومش خیره شدمنبض دنیای من پشت پلکهای حالا بسته شدش میتپید و من بابت هر قطره اشکی که امروز میریخت عذاب میکشیدم
لبهام رو به شونش نزدیک کردم و اون دستاشو روی دکمه های پیانو تنظیم کرد ، نگاهشو به صفحه روبه روش دوخت و همزمان با بوسه های من روی شونه های لرزونش شروع به نواختن کرد
این آهنگ مورد علاقه ی نونا بود و همیشه آرزو داشت یه روزی جونگین براش این قطعه رو بزنه ، حالا نبود که ببینه برادر کوچولوش چه نوازنده فوق العاده ای شده
کار راحتی نبود اما عالی و بدون هیچ نقصی تمومش کرد
تک به تک انگشتهای هنرمندشو بوسیدم
دستامو دورش پیچیدمو کنار گوشش لب زدم
- مطمعنم که نونا بهت افتخار میکنه جونگین
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin ♠ Season 2 ♠
Fanfiction🎲 مقدمه 🎲 باورم نمیشه که دارم خطاب به تو نامه مینویسم ... هنوزم آوردن اسمت برام دردناکه نمیتونم این فکرو که اگه تو و برادرت وارد زندگیمون نمیشدین تو این فرصت کوتاه چه سرنوشت شیرینی در انتظارمون بودو از ذهنم دور کنم در نهایت هیچ چیز مثل رویاهام نش...