Part🎲23🎲

273 69 42
                                    

                        🗯 زمان حال🗯

♠جونگین ♠

با سوهو هیونگ روی نیمکت چوبی کنار تک درخت حیاط بیمارستان نشسته بودیم

ظرف نیمه خورده شده ی غذا رو توی پلاستیک زباله انداخت و گفت : 

- نمیخوای یکم بخوابی جونگین ، تمام دیشب بیدار بودی ؟

سَرَمو رو به آسمون گرفتمو نفسمو فوت کردم

بخار گرمی که از دهنم خارج شد میون سفیدی ابرها گم شد

- کِی بهار مییاد هیونگ ؟

- خیلی زود

دستشو پشتم کشید و گفت :

- کُتتو نپوشیدی ، سرما میخوری ؟!

به چشمهای مهربونش لبخند زدم

- نمیخواستم سهونو بیدار کنم

- اما اگه بیدار بشه و بفهمه بدون لباس گرم اومدی پایین عصبی میشه

سرمو بالا و پایین کردم

- میدونم ، قبل از این که بیدار بشه برمیگردم پیشش
بعد از چند لحظه سکوت سوالی که مدت ها توی ذهنم چرخ میخوردو به زبون آوردم

- هیونگ ؟

سرشو به سمتم برگردوند

- اولین بار چطور متوجه بیماری سهون شدی ؟

نفسی عمیق کشید و گفت : 

- بذار از اول ماجرا برات بگم

- من تو مدرسه راهنمایی با سهون و چان آشنا شدم ، یک کلاس از اونا بالاتر بودم اما تو فعالیتای گروهی مدرسه و مسیر رفت و برگشت زیاد همدیگه رو میدیدیم

- ازچهارده پونزده سالگی سردرداش شروع شد ، تا مدت ها فک میکردم میگرنه ، اون موقع تو دبستانی بودی ، سهون زیاد ازت حرف میزد از همون اول مشخص بود که به تو حس متفاوتی داره ، وقتی از مدرسه برمیگشتیم اغلب تو باغ پشت عمارت دوچرخه سواری میکردی

- سال آخر دبیرستان که تو نوجوون شده بودی اوضاع خیلی بحرانی شد ، هر روز با پدرت دعوای شدید داشتی ، با گریه به سهون زنگ میزدی اونم یهو وسط روز مدرسه رو وِِل میکرد و سراسیمه خودشو میرسوند خونه

- برای همه عجیب بود که سهون چرا فرصت های باقی مونده تا کنکورشو اینجوری هدر میده

-کار به جایی رسید ، که مدیر توبیخش کرد و پدرش هفته ها به کتابخونه شبانه روزی تبعیدش کرد ، اما هیچ کدوم فایده ای نداشت کافی بود فقط یه زنگ بزنی همین که صدای گریه تو رو از پشت خط میشنید دیوونه میشد

با هر کلمه حرفی که میزد شدت بارش اشکهام زیاد تر میشد

-کارش شده بود نگرانی برای تو و خوردن انواع قرصهایی که نمیدونستم از کجا میگیره

Swear to Love and Sin ♠ Season 2 ♠Where stories live. Discover now