🗯 زمان حال 🗯
🎲سهون 🎲
وقتی سوهو به دیدنم اومد توی داغون ترین حالت ممکن بودم
لیوان قهوه رو روی میز گذاشت و رو به روم نشست
به بسته ی دست نخورده قرص هام کنار لیوان قهوه نگاه کرد و با تاسف سری تکون داد
- ازشون به عنوان دکوری استفاده میکنی
در جوابش سکوت کردم
- همه چیزم که تو خونه داری!
سرمو پایین انداختم تا از شر نگاه پر از سرزنشش خلاص بشم
از تو بعیده سهون ،چند روزه چیزی نخوردی ؟
دستشو روی میز کوبید
با تو حرف میزنم ، اصلا از وقتی اومدی این جا چیزی خوردی ؟
بیست و هشت سالته اما از جونگینم بچه تری
سرمو بالا آوردم که با عصبانیت ادامه داد
- احمق ، با خودت چه فکری کردی که اون طفلکو توی اون وضعیت تنها ول کردی هان ؟
از جا پریدمو به سمت سوهو دویدم
- الان کجاست ؟ هیونگ بگو که حالش خوبه
روش به سمت پنجره بود
به شدت تکونش دادم و با فریاد گفتم :
- تورو خدا،لعنتی یه حرفی بزن
دستشو روی سینه ی چپم گذاشتو گفت :
- وقتی با اومدن اسمش قلبت اینجوری دیوونه میشه چرا ترکش میکنی ؟
بهم خیره شد و ادامه داد
- الان خوبه نگرانش نباش
چشمامو بستمو دستمو به لبه پنجره بند کردم تا نیفتم
داشتم زیر این فشار عصبی نابود میشدمیک ساعته بعد برام غذا درست کرد و مجبورم کرد تا آخرش رو بخورم از جونگین برام گفت که تا دو روز به خاطر منِ دیوونه درد داشته
جام تا نیمه پر شده شرابو به دستم داد و کنارم لبه پله های ورودی نشست
گوشامو به صدای خروشان موجها سپردمو سعی کردم سوالی که مغزمو مثل مته سوراخ میکرد رو فراموش کنم
- بپرس سهون
- یا میخوای فقط جوابشو بشنوی
با التماس به چشماش خیره شدم
- لوهان خیلی بهتر ازجونگینه فقط با خبر این غیبت ناگهانی نگرانت شده
جام قرمزو به لباش نزدیک کرد و ادامه داد
- حدس میزنم بعد از پنج سال یادگرفته چطوری دوریتو تحمل کنه ،برعکس جونگین که یک روز دوریت مریضش میکنه
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin ♠ Season 2 ♠
Fanfiction🎲 مقدمه 🎲 باورم نمیشه که دارم خطاب به تو نامه مینویسم ... هنوزم آوردن اسمت برام دردناکه نمیتونم این فکرو که اگه تو و برادرت وارد زندگیمون نمیشدین تو این فرصت کوتاه چه سرنوشت شیرینی در انتظارمون بودو از ذهنم دور کنم در نهایت هیچ چیز مثل رویاهام نش...