Part🌠🎲25🎲🌠

261 74 53
                                    

                          🗯 زمان حال🗯

♠جونگین ♠

با بی حالی سرمو از بالشت جدا کردم و چشم بندم رو برداشتم ساعت ده صبح بود

تلفن همراهم رو نگاه کردم یک پیام از طرف سوهو اومده بود

" سهون دو ساعت پیش به اتاقش توی بخش منتقل شد میتونی ببینیش "

پتو رو کنار زدم و مستقیم به سمت حمام رفتم

کمتر از نیم ساعت بعد حاضرو آماده جلوی در بودم که مادرم صدام زد

- کجا میری جونگین ، هنوز حالت خوب نشده؟

به سمتش برگشتم و جواب دادم

- سهونو اوردن توی بخش، میرم پیشش

خودشو به من رسوند دستمو گرفت و دوباره متوقفم کرد

- قرص صبحتو خوردی ؟

با حواس پرتی سر تکون دادم ، به سمت اُپن آشپزخونه رفتم و از توی باکس مخصوص داروها قرص کرمی رنگ رو برداشتم

بطری آب معدنی رو از یخچال بیرون آوردم که گفت :
- صبحانه نخورده قرص میخوری !؟

دستشو روی شونم گذاشت و مجبورم کرد روی صندلی بشینم نگاهم به میز صبحانه بود اما تمام فکرم توی بیمارستان و پیش سهون بود

با فشار آروم دست مادرم روی شونم سرمو بالا گرفتم و نگاهش کردم

- پسرم ، سهون حالش خوبه حالا که به بخش منتقل شده جای نگرانی نیست ، صبحانتو بخور عصری با هم میریم دیدنش

دست مادرم رو از روی شونم برداشتم و خیره به چشماش گفتم :

- من عاشقشم مامان چرا نمیخواین قبول کنین ؟

- این بیماری هم مثل همه ی موانع دیگه نمیتونه بین ما فاصله ای بندازه ،تمام این سالها حتی یک لحظه عشق سهون از قلبم بیرون نرفته ، من نمیتونم دور ازش دووم بیارم مامان ، حسی که شما هیچ وقت درکش نکردین

قرصو توی دهانم گذاشتمو با آب قورت دادم ، از جام بلند شدم و بدون خداحافظی خونه رو ترک کردم

مسیر پارکینگ بیمارستان تا طبقه پنجم رو با استرس طی کردم و تا رسیدن به اتاقش دویدم

اولش منو ندید پشت به من روی تخت نشسته بود و با سوهو صحبت میکرد

بهش نزدیک شدم ، دستمو توی موهاش کشیدم

همزمان با بلند شدن سهون و برگشتنش به سمتم سوهو کمی اَزمون فاصله گرفت

دستامو دورش پیچیدم و به اشکهای پشت پلک موندم اجازه ی باریدن دادم

تنمو محکم توی آغوشش فشرد و لبهاشو روی پیشونیم چفت کرد

بغض داشت خفم میکرد

سهون هنوز داشت پیشونیمو میبوسید که سوهو با عذر خواهی ساده ای از اتاق بیرون رفت

Swear to Love and Sin ♠ Season 2 ♠Onde histórias criam vida. Descubra agora