🗯 زمان حال🗯
♠ جونگین ♠
دستمو به لبه ی تراس گرفتم و سیگار رو بین لبهام اسیر کردم
نفسی عمیق کشیدم و دوباره به سرفه افتادم روی زمین نشستم و سرمو به نرده ها تکیه دادم
مصرانه از سیگار نیمه سوخته شده کام گرفتمو بی اهمیت به سرفه هام به این کار ادامه دادم
سوهو راست میگفت ، من احمق بودم
تمام این سالها من یه بچه ی احمقِ ساده بودم که مثل زالو به زندگی سهون و لوهان چسبیده بودم ،خون عشق اونارو قطره قطره می مکیدم و ذره ذره زجرشون میدادم
اگر اصرار های من نبود شاید کارمون به اینجا نمیکشید
سهون داشت زندگیشو میکرد من مجبورش کردم کارهایی که ازشون متنفره رو انجام بده
من به این ازدواج وادارش کردم ، من بذر این بیماری لعنتی رو تو وجودش کاشتم و اونقدر آزارش دادم که تسلیم شد ، تسلیم مرگ
خودخواهی من هیچ وقت تمومی نداشت اینو سهون بهتر از خودم میدونست که منِ احمق هیچ وقت رهاش نمیکنم تا زندگی رو که میخواد داشته باشه به خاطر همین ، اون بود که ترکم کرد در واقع به بد ترین شکل ممکن ازم انتقام گرفت
سیگارو با ساعد دستم خاموش کردم و چشمامو بستم
اون داغ داشتن خودشو تا لحظه ای که زنده ام به دلم گذاشت
***
با تعجب به صورتم خیره مونده بود انگار تغییرات ظاهرم به شدت متعجبش کرده بود
با اخم ریزی نگاهش کردم و گفتم :
- نمیخوای جواب سوالمو بدی؟
همینطور که دسته ی کیف چرمیشو محکم میفشرد گفت :
- آقای کیم ، مطمئنید که میخواید این کار انجام بشه ؟
- طبق قراردادی که روز ازدواج امضا کردین اگر اتفاقی برای شما یا همسرتونه بی افته قانوناً تمام اموال به دیگری تعلق میگیره فکر نمیکنم نیازی باشه تا همه اسناد رو منتقل کنیم
از سر و کله زدن باهاش خسته شده بودم
میدونستم که عمو همه تلاشش رو میکنه تا به کمک وکیل خانوادگیشون منو از این کار منصرف کنه
پاهامو روی هم انداختمو و خودمو کمی جلو کشیدم ،مستقیم به چشم هاش نگاه کردم و گفتم :
- اگه نمیتونی کاری که ازت خواستم رو انجام بدی میرم سراغ یه راه دیگه
به وضوح از حرفم ترسید ، با نگرانی دست و پاشو جمع کردو گفت :
- باشه تا سه ماه آینده اموال آقای اوه به نام شما میشه
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Swear to Love and Sin ♠ Season 2 ♠
Hayran Kurgu🎲 مقدمه 🎲 باورم نمیشه که دارم خطاب به تو نامه مینویسم ... هنوزم آوردن اسمت برام دردناکه نمیتونم این فکرو که اگه تو و برادرت وارد زندگیمون نمیشدین تو این فرصت کوتاه چه سرنوشت شیرینی در انتظارمون بودو از ذهنم دور کنم در نهایت هیچ چیز مثل رویاهام نش...