پارت سوم

1.4K 284 7
                                    

صبح زود پا شده بود
ساعت ده پرواز داشت باید زودتر می‌رفت
حس غریبی داشت هر چقدرم که تنها بود اینجا خونش بود جایی که از بچگی توش بزرگ شده بود و از همه مهمتر خاک مادرش اینجا بود باید زودتر می‌رفت سر خاک مادرش تا به پرواز برسه
تمام وسایلش رو تحویل راننده اش داده بود از قبل برای خودش توی رم یک خونه خوب خریده بود با یک ماشین گرون قیمت اون خیلی هدف ها برای خودش داشت اون به مادرش قول داده بود زنده بمونه و زندگی کنه به هر قیمتی که شده
برای آخرین بار نگاهی به فضای اتاق انداخت و در رو بست و کلید و تحویل داد به سمت ماشین رفت
....
به سمت قبرستون قدم ور می‌داشت اون قبرهای سفید و ترسناک پدرش بهترین قبر اون منطقه رو برای مادرش گرفته بود میدونست پدرش چقدر عاشق مادرش بود اما حیف که هوس بازی های اون مرد مادرشو ازش گرفت ...
رفت رو بالای سر قبر نشست
بیون هیولین
+سلام مادر ! حالت خوبه ؟ بدون من خوشمیگذره بهشت ؟ من دارم میمیرم اینجا بعد تو منو ول کردی رفتی ؟ نمیگی من اینجا دووم نمیارم ؟ من حتی دیگ دلم نمی‌خواد سر خاک پدر برم ، دلم براش تنگ شده اما هر وقت یاد کاری که با تو کرد میفتم بازم نمیتونم ببخشمش، مادر من دارم میرم شاید هیچوقت دیگ نتونم بیام پیشت اما می‌دونم که همیشه کنارمی مادر این دنیا آدمهاش خیلی آزارم میدن ، مادر قلبم درد می‌کنه ، همیشه بغض دارم همیشه دلم مرگ میخواد اما من بهت قول دادم قسم میخورم زنده بمونم و زندگی کنم میرم و اونجا بهترین زندگی رو برای خودم می‌سازم فقط هر جای دنیا که برم می‌دونم قلبم اینجا و بالای سر خاک توست هر جای دنیا که برام دلم برای آغوشت پر می‌کشه حتی از روی این سنگ لعنتی ! مادر به خدا بگو به منم نگاه کنه بهش بگو که منم هستم ، بهش بگو مواظبم باشه :) من خیلی شکستم مادر
خم شد و روی قبر دراز کشید و دستاشو باز کرد
+مادر خیلی بدی چرا اینکارو کردی ؟ من خیلی تنهام خیلی دلم برات تنگ شده ‌...
اشکاش می‌ریخت و می‌لرزید
+مادر هر جا که رفتم منو فراموش نکن من خیلی دوست دارم مادر عاشقتم از ته قلبم ...
بلند شد خیلی دیر شد بود یک ساعت دیگ پرواز داشت و باید زودتر به فرودگاه می‌رسید
+خداحافظ مادر برای همیشه ‌....
......
روی صندلی هواپیما نشسته بود خیلی استرس داشت تنهایی بیشتر از هر چیزی میزد تو ذوقش قرار بود بره و دلش بیشتر از هرجایی توی این شهر لعنتی بود
+جمع کن خودتو بکهیون تو میری و بهترین زندگی رو برای خودت درست می‌کنی تو میری و اونجا کسیو پیدا می‌کنی که عاشقشی تو دوباره برای خودت خانواده میسازی دوست پیدا می‌کنی همه چی درست میشه میشه بیون قول میدم بهت ...
چشماشو بست شاید بهتر بود یکم می‌خوابید
کم کم به خواب رفت و تموم مدت حواسش به پسر موطلایی که از اول راه دنبالش میکرد نبود ...
...........
ساعت دو و نیم بعد ظهر (رم ) پایتخت ایتالیا
وسایلشو از ماشین پایین آورد و نگاهی به خونه ویلایی سفیدی که جلوش بود انداخت زیبا بود خیلی زیبا اون مشاور املاک کارشو خوب انجام داده بود یک خونه توی طرح عمارت های کوچیک زیبا و مناسب برای یک نفر ، کلید انداخت و در رو وا کرد اول از همه چشمش به اون آبشار وسط حیاط افتاد که یک فرشته رقصان وسطش بود و همش از جنس مرمر بود و کل فضای دورش سبز و پر از چمن و گل بود و تاب کوچیکی که گوشه حیاط کنار استخر بود واقعا قشنگ بود .. چشمش به اونور حیاط افتاد دقیقا خودش بود پورش مشکی و صفر که برق میزد
خوب بود از این یکیا خیلی خوشش اومده بود
به سمت خونه رفت مطمعن بود داخلش خیلی قشنگه
در رو باز کرد دهنش باز موند
مبلمان چرم قهوه ای
شومینه بزرگ کنج خونه
تلویزیون بزرگ
و از همه مهمتر شیشه ای که سر تا سر اتاق بود و باهاش میشد شهر رو از بالا دید
قلبش لرزید برای اولین بار خیلی خوشحال بود قطعا قهوه خوردن کنار این پنجره خیلی جذاب بود به سمت آشپزخونه رفت همه سنگای مرمر و کابینت های سفید و طلایی این آشپزخونه شبیه آشپزخونه قصر بود
باید می‌رفت و اتاق ها رو میدید
دو تا اتاق بزرگ
یکیش دقیقا پر از کتاب و شکل کتابخانه همون طوری که میخواست
و یکیش دقیقا شبیه اتاق پرنس ها
تخت سفید طلایی
کاغذ دیواری سفید و طلایی
میز آرایش سفید و طلایی
همه چی این اتاق محشر بود
و البته که حموم و سرویس بهداشتی هم به همون زیبایی بود
سمت تخت رفت و روش دراز کشید
امروز خیلی خسته بود باید می‌رفت و یک دوش می‌گرفت یکم می‌خوابید و شب می‌رفت و کمی این دور و بر و رو دید میزد حتما اینجا که یکی از گرون ترین منطقه های رم بود باید جاهای دیدنی زیادی می‌داشت
+ بخواب بیون امشب اولین شب تو توی این شهر رویایی خواهد بود پسر ....

کپی از فیکشن ممنوع
امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه عزیزانم

silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای Where stories live. Discover now