پارت نهم

1K 194 5
                                    

تموم پاسگاه های اون دور و ور رو سر زده بودن
تموم اداره های پلیس رو گشته بودن
اما هیچکدوم حاضر به همکاری نبودن
انگار اصلا یک جوان کره ای براشون مهم نبود
سهون تا مرز دیوونه شدن رفته بود و با استرس تموم کوچه ها رو دور میزد
+سهون بهتره یکم استراحت کنی
_استراحت کنم ؟ بکهیون من نیست ، همه جا رو دنبالش گشتم ، معلوم نیست چه بلایی سرش اومده ؛ اونوقت توی لعنتی میگی استراحت کنم
+اصلا هر غلطی میخوای بکن ، اما خودتو به کشتن میدی ، نه اب خوردی ، نه غذا ، میخوای بمیری ؟
_بدون اون مرگ قشنگ تره ...
.....
صبح زود پا شده بود تا توی اون عمارت دنبال یک تلفن بگرده ، فقط سهونو داشت و خوشبختانه شماره اش رو هم بلد بود ..
+لعنت توی خونه به این بزرگی یعنی هیچ جا تلفن نیست ؟ اگر کسی ببینتم چی ؟
توی دلش گفت
چشمش خورد به تلفن انتهای راه رو که کنار یک اتاق بود
چشماش برق زد
+ههمیننه
سریع دوید و شروع کرد به شماره گرفتن
بعد از اولین بوق صدای سهون بود که پیچید
_الو
+الو سهووونا مممنم بککهیون
_بکهیون؟!!!! حالت خوبه ؟ کجایی ؟
+سهوون کمککم کنن ، ممنو زندونیی ک  کردن ، یک خلافکککار زندونیییم  ک کرده
_کی ؟ بکهیون !!
+ پارکک چا
گوشی محکم به زمین کوبیده شد و تیکه تیکه شد
_چه غلطی داری می‌کنی ؟
وحشت کرد ، این لعنتی از کجا پیداش شده بود ؟
_با کی حرف می‌زدی ؟
بکهیون سعی کرد فرار کنه که چانیول محکم گرفتش
_حق نداری هیچ گوری بری تا بفهمم به کی زنگ زدی!!
+وللم کک کن ، ب به تو چ چه!
_به من چه ! آره ؟! خیله خوب نشونت میدم توله سگ لجباز
بکهیون و پرت کرد توی اتاق نزدیک تلفن
اینجا کجا بود دیگه ؟
چقدر شبیه اتاق زنا بود
در رو قفل کرد
بکهیون گریه میکرد
روی دو پا نشست و دستاشو با التماس بهم میمالوند
+غ غلط کردم ، و ولمم ککن ت تورو خدا
_خیلی تحمل کردم اما تو یکی مثل اینکه حالیت نیست من کیم
از یقه گرفتش و محکم به دیوار کبوندش
و شروع کردن به بوسیدن لباش
بکهیون بع سینش مشت میزد و سعی می‌کرد خودشو آزاد کنه ، جیغ میکشید ، چانیول رفت سمت گردنش و شروع کرد به بوسیدن
بکهیون لال شده بود باز ترسیده بود ! چه بلایی باز میخواست سرش بیاد ؟
چانیول پرتش کرد رو تخت
شلوارشو در آورد
بکهیون با گریه نگاش کرد
+ا این کار ررو ن نکن م من ممیمیرممم
چانیول یک لحظه به خودش اومد
اگر اون بچه رو میخواست ! اگر داشت با خودش کنار میومد ! پس چرا داشت اینطوری میترسوندش ، نه !! خیلی پر رو شده بود باید ادب میشد
دوباره یه سمت گردنش هجوم برد بعد از چند ثانیه بکهیون اصلا مقاومت نمی‌کرد ! چی شده بود ؟ بلند شد و به صورتش نگاه کرد !
بیهوش شده بود ؟ چرا چشماش بسته شده بود ؟
_لعنت بهت چانیول ! چه غلطی کردی ؟
ملحفه رو دور بدن بکهیون پیچید !
بغلش کرد و به سمت بیرون دوید !
_کوکی ، کوکیییی
+بله چانیولللل
کوکی هینی کشید ،
+خدای من ! چه بلایی سرش اومده ؟
_زود باش به سوهو زنگ بزن فک کنم بیهوش شده
....
_بکهیون بود سهون ؟
+وی ! این بکهیون بود ! بکهیون من بود !
با شوک و داد می‌گفت
_خوب کجا بود !
+میگ زندانی شده !
سهون با وحشت گفت
_زندانی شده ؟ کجا ؟ دست کی؟
+نتونست حرفشو کامل کنه فقط گفت دست یک خلافکار به فامیلی پارک اول اسمشم چا بود ! لکنت داشت ! چه بلایی سرش اومده ؟ چرا آنقدر ترسیده بود وی ؟
_آروم باش سهون حتما جکسون می‌تونه کمکون کنه !
+جکسون ؟
_اره جکسون وانگ همون یارو چینی که بهمون مواد می‌فروخت و وارد میکرد به کره و چین
+آره ، اون خیلی دم کلفته حتما می‌دونه این یارو پارک کیه ! زود باش ، خونشو که بلدی ؟ باید بریم اونجا !!!!
.....
کپی ممنوع ، امیدوارم خوشتون اومده باشه قشنگ ها 💓💓

silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای Donde viven las historias. Descúbrelo ahora