پارت پانزدهم

862 172 3
                                    

سهون و افرادش روی زمین افتاده بودن و چانیول از بالای پله ها با غرور نگاهشون میکرد
+بخاطر بکهیون آزادتون میکنم ، ولی مطمعن باش اگر دوباره پات به خونه ی پارک چانیول باز بشه دیگ رحمی در کار نیست
_بکهیونو ول کن بره
سهون از ته دلش فریاد زد و چشمهای قرمزشو به چانیول داد
+بسه سهون ، خواهش میکنم بس کن
بکهیون گفت و به سمت سهون رفت
دستاشو گرفت
+ گفتم میایم بیرون یه روزی ، بهت قول دادم خواهش میکنم الان بی سر و صدا برو ، خواهش میکنم سهونا بخاطر من
بکهیون اشک می‌ریخت و آروم سهونو بغل کرد
چانیول که تا اون لحظه داشت نگاه میکرد از این حرکت عصبی شد و داد کشید
+بندازینشون بیرون
_بکهیون ، من میارمت بیرون ، به مسیح قسم نجاتت میدم
نگهبانا به سمت حیاط کشوندنشون
و محکم پرتشون کردن به بیرون
+سهون خفه شو ، الان که جون سالم بدر بردیم بازم زر میزنی ؟
وی با خشم گفت
_خفه شو احمق تو چمیدونی عشق چیه
+هوف
سهون بلند شد و با نفرت به در بزرگ عمارت خیره شد
_میکشمت پارک عوضی به هر قیمتی شده
...
لوهان با غم خاصی هنوزم از پنجره به سهون که کم کم داشت از عمارت دور میشد نگاه میکرد
+همیشه اینطوری بودی ، اگر چیزیو میخواستی واسش می‌جنگیدی و بدستش میاوردی ، کاش منم مثل تو بودم ، کاش می‌تونستم برای داشتنت بجنگم سهونا ...
...
+ تمام رد های خون رو  پاک کنید
عمارت رو برق بندازید ، همه جا رو تمیز کنید
لباس های خوب بپوشید ، باید امشب بینظیر باشه بهترین غذاها رو درست کنید
امشب مهمون های مهمی دارم ، نمی‌خوام چیزی کم باشه
چانیول گفت و بعد رو به بکهیون کرد
+بیا بالا کارت دارم
بکهیون لرزید و سرجاش واستاد
+مگه نشنیدی چی گفتم ؟ نترس کاریت ندارم فقط می‌خوام یه چیزیا رو بهت بگم بچه جون
از پله ها بالا رفت
و بکهیون هم به دنبالش راه افتاد
چانیول جلوی آینه رفت و مشغول شونه کردن موهاش شد
+بشین
بکهیون رفت و روی تخت نشست
+ببین مهمونی امشب می‌تونه خیلی خطرناک باشه برای تو فقط و فقط سعی کن به حرفام گوش بدی
بکهیون سر تکون داد
+اول اینکه اصلا از اتاق بیرون نیا نباید کسی تو رو ببینه دوم اینکه اگر اتفاقی کسی دیدت بگو من اینجا خدمتکارم و اتاق ارباب رو تمیز میکنم ، اگر چیزی بفهمن مطمعن باش تو رو نقطه ضعف من میکنن، هر چند برای خودمم عجیبه که نقطه ضعف دارم ، مردهایی که اینجا میان هیزن و تشنه ی دختر و پسرهای جوونن و حتی نمیدونی اگر ببیننت چطور میتونن اذیتت کنن ، خواهش میکنم همین یه بارو به حرفام گوش کن باشه ؟
بکهیون که خشکش زده بود سر تکون داد
چانیول به سمت حموم رفت که صدای بکهیون توجهشو جلب کرد
_لعنت بهت که منو آوردی اینجا و این شرایط تخمی رو برام درست کردی
چانیول بدون هیچ حرفی داخل حموم رفت و در رو بست
+متاستفم کوچولو ولی من آنقدر خودخواهم که حتی بخاطر خودت نمیتونم ازت بگذرم
زمزمه کرد و به سمت حموم رفت ...
...‌‌
صدای ویولن و پیانو و همهمه مهمونا به خوبی از طبقه پایین میومد ، حسابی حوصلش سر رفته بود و تصمیم گرفته بود یواشکی بدون جلب توجه بره توی حیاط و جای استخر پشت عمارت بشینه
نمیتونست چند ساعت دیگ هم اینجا صبر کنه
آروم در رو باز کرد و وارد راه رو شد داشت از راه رو رد میشد که دستش کشیده شد و وارد شد توی اتاق و در محکم بسته شد
محکم به در کوبیده شد و به مرد پر هیکل و عضلانی جلوش نگاه کرد تقریبا هم تیپ چانیول بود
+چی چیکار می میکنی؟
پسر لبخند کثیفی زد و دستشو به صورت بکهیون کشید
_خیلی وقته چنین موجود زیبایی ندیدم اسمت چیه کوچولو ؟
+و ولم کن
_اینجا برده ای ؟
+ن نه من خدمتکارم
_چقدر ول میخوری یه جا ثابت باش دیگ
+و ولم کن عوضی
_خفه شو یه دقیقه
پسر محکم گرفتش و به سمت مبل پرتش کرد و روش خیمه زد
+چی چیکار می‌کنی ؟
بکهیون خواست بلند شه که پسر یه سیلی توی صورتش زد و بکهیون ماتش برد ، اشکاش شروع کردن به ریختن دوباره میخواست کثیف شه
_اومو ، گریه نکن کوچولو ، قول میدم بهت خوش بگذره
....
باید از بکهیون خبر می‌گرفت
دلش شور میزد و استرس داشت
به سمت اتاقش رفت که دید درش بازه و خالیه
وحشت کرد
صدای آرومی از اتاق کنار توجهشو جلب کرد
در رو باز کرد و با صحنه ی روبه روش چشاش به خون نشست
+چیکار می‌کنی اشغال ؟
پسر سرشو بالا آورد و با دیدن چانیول یکم جا خورد
_اوهه چانیول ! این خدمتکار زیادی جذابه میشه ازش لذت ببرم
چانیول در رو بست و تفنگشو آروم پشت سرش برد و بی صدا کرد
+البته مستر بی ام
بی ام خندید و خواست چیزی بگه که یک گلوله درست وسط پهلوش خورده شد و افتاد روی زمین
بکهیون جیغ بلندی کشید
و مرد فریاد کشید
بعد از چند دقیقه  در اتاق باز شد و نگهبانا و چند تا از مهمونا حجوم آوردن به سمت اتاق
چانیول با خشم نگاه بی ام میکرد
+دفعه ی دیگ مطمعن باش درست وسط قلبت میخوره ، اگر به اموال پارک چانیول دست درازی کنی مطمعن باش می‌میری ، اون پسر برای منه
چانیول رو به افرادش کرد
+ببریدش پیش همراهاش و بیرونش کنید
نگهبانا بلندش کردن و از اتاق بیرون رفتن
تموم مهمونای ایتالیایی و کره ای با وحشت داشتن نگاه میکردن
+مهمونی تمومه لطفا برید خونه هاتون
همه تعجب کرده بودن که با صدای فریاد چانیول ترسیدن
+گفتم گمشید عوضیا
با صدای چان همه با ترس از اتاق خارج شدن و صرف پنج دقیقه عمارت خالی شد
بکهیون روی مبل نشسته بود و بدنش می‌لرزید
و هق میزد
چانیول به سمتش رفت و فریاد کشید
+مگه به توی احمق نگفتم نیا بیرون ؟ ببین چیکار کردی ؟ الان دیگ همه می‌دونن تو کی ! الان دیگ پارک چانیول نقطه ضعف داره ، لعنت ، لعنت به تو عوضی
بکهیون هق زد
_متاستفم ، متاستفم هق ، اما اون منو کشید تو اتاق
بکهیون میلرزید و گریه میکرد
چانیول به خودش اومد اون بچه نباید شوک میدید ممکن بود دوباره بهش حمله دست بده
بکهیونو بغل کرد و سرشو به قفسه سینش چسبوند
با این کارش گریه بکهیون شدت گرفت
+هیس ، هیچی نیست ، تموم شد من اینجام ، نمیذارم کسی اذیتت کنه ، آروم باش
دستشو نوازش وار روی کمر بکهیون میکشید
بعد از چند دقیقه بکهیون خوابش برد
چانیول بغلش کرد و به سمت تخت بردش روی تخت گذاشتش و کنارش دراز کشید
+خیلی لجبازی بچه ، خیلی ...
....
اینم پارت جدید عزیزانم امیدوارم خوشتون بیاد
وت یادتون نره 💙🌊

silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang