پارت بیست و دوم

768 157 31
                                    

چشماشو باز کرد
تنش درد میکرد با یاد آوری چند ساعت پیش شروع کرد به گریه کردن اشکاش از گوشه چشماش میریختن متوجه جسم سنگینی روی قفسه سینش شد
قلبش وایستاد اون هیولا بود
اون هیولای قاتل بغلش کرده بود
نمیتونست تکون بخوره عملا دیگه از این مرد وحشت داشت دیگه واقعا ازش میترسید
اون دیوونه بود یچیزی از دیوونه هم اونور تر صورتشو رو به سقف کرد و باز شروع کرد به تند تند اشک ریختن ، چرا ؟ چرا تمام بلاهای دنیا فقط باید سر اون میومد ؟
متوجه انگشت های چان شد که شروع کردن به پاک کردن اشکاش
مرد بیدار شده بود
لرزید و با چشمای بارونیش نگاش کرد
چانیول موهاشو نوازش کرد
+من ! درسته که کثیفم ، درسته که قاتلم ، یه متجاوز یه آدم وحشی ولی ولی قسم میخورم که عاشقتم ، من هیچوقت نمیخوام  به تو صدمه بزنم
ولی مجبورم می‌کنی ، مجبورم می‌کنی لعنتی
وقتی میدونی که نمیتونم ببینم که حتی بقیه نگات میکنن چرا ، چرا با اون لعنتی ...
هوفی کشید
بهم فرصت بده ، بهم فرصت بده که بهت نشون بدم چقدر میخوامت بچه ، چقدر میتونم مواظبت باشم و تموم دنیارو برات بیارم ، تو فقط بمون و اینجا مثل یک پرنس زندگی کن ، مطمعن باش هیچی برات کم نمیذارم
بکهیون با بهت داشت نگاش میکرد یعنی آنقدر میخواستش
_من ، من دیگه پسر خوبی میشم اما یه شرط داره
+شرط؟
_اره
+می‌شنوم
_من دیگه باهات دعوا نمیکنم ، دیگه نزدیک کسی نمیرم دیگه به کسی دست نمی‌زنم و در عوضش تو باید قول بدی که دیگه بزور باهام نمیخوابی
+هوووف ، قبوله ، قبوله بچه ، از امروز صبر میکنم تا خودت منو دوست داشته باشی تا روزی که خودت بخوای با من بخوابی دیگه ، دیگه بهت تجاوز نمیکنم قسم میخورم
بکهیون آروم سر تکون داد
_خوبه
چانیول از روی تخت بلند شد
برو دوش بگیر و یه لباس تمیز بپوش میگم هر چی که بخوای برات بیارن تا بخوری
_شراب ، بهترین شراب اینجارو می‌خوام
+میخوای مست کنی ؟
_اره
+قبوله ولی بعد از اینکه مست شدی حق نداری از اتاق بری بیرون چون نمیخوام دوباره کنترلمو از دست بدم و بزنم یکی دیگرو بکشم
_باشه نمیرم بیرون
+خوبه
چانیول اینو گفت و از اتاق رفت بیرون
....
_حنا
+بله ارباب
_یه. شراب خوب ایتالیایی ببر به اتاق بکهیون ، بذار هر چی خواست بخوره
+چشم ارباب
.....
دوش گرفته بود و حالا با لباس زیر قرمز مخمل
روبه روی جام شراب و شات ها نشسته بود
اولین شات رو نوشید
تلخ بود زیادی تلخ بود
بغض کرد
+دلم برات تنگ شده مامان ، بیا منو از اینجا نجات بده
دومین شات رو نوشید
چرا هیچکس ، هیچ جایی منتظرم نیست ، دیگه حتی سهونم منو فراموش کرده
سومی و حس کرد سرش سنگین شده
سکسه ای کرد
+آه قلبم درد می‌کنه لعنتی
دوباره نوشید دیگه کاملا مست شده بود
پنجمی و ششمی
دیگه واقعا رو هوا بود
چانیول در اتاق رو باز کرد و وارد شد با دیدن بکهیون تو اون حال رسما دیوانه شد
لبای متورمش و چشمای سرخ خمارش موهای قرمز لعنتیش که عرق کرده بود و به پیشونیش چسبیده بود نیپل های صورتیش و ترقوه هاش و ناف لعنتیش و اون لباس زیری که متضاد با پوست بدنش بود و ای کاش نبود
رفت و روی تخت نشست
بکهیون اصلا متوجهش نبود
بکهیون روی زمین دراز کشید
+آهه چقدر گرمه
و شروع کرد به دست کشیدن روی بدنش و خودشو نوازش میکرد
اصلا متوجه نبود داره چیکار می‌کنه
چانیول تحریک شده بود واقعا تحریک شده بود ولی قول داده بود که کاری نکنه
بکهیون متوجه چانیول شد و لبخندی زد
بلند شد و به سمت چانیول رفت و روی پاهاش نشست
+آهه ددی پارک ، اینجایی ؟
چانیول فقط نگاهش میکرد
بکهیون سرشو برد نزدیک گوشش و شروع کرد به نفس کشیدن ..
+ددی منو دوست داری ؟
چانیول سعی کرد آروم باشه و سر تکون داد
بکهیون لباشو آویزون کرد
+پس آنقدر اذیتم نکن ددی من گناه دارم
اینو گفت و نزدیک بود به پشت بیوفته که چانیول کمرشو نگه داشت
بکهیون دستاشو روی عضله های سینه چان کشید
+اومم تو واقعا جذابی ددی
چانیول نیشخندی زد
_مطمعنم وقتی هوشیاریت برگرده سکته می‌کنی اگر بفهمی این حرفارو به من گفتی بچه
بکهیون لباشو نزدیک به لبای چان برد و شروع کرد به لیسیدنشون
چان خشکش زد
+خفه شو و منو به فاک بده ددی
_امشب خیلی پسر بدی شدی لیتل بوی
+آهه خفه شو ددی
و شروع کرد به حرکات تحریک آمیز تا چان رو تحریک کنه
چان سعی کرد خودشو کنترل کنه
+من ، من همین چند ساعت پیش بهت قول دادم کاری نکن که بد قول شم بک
_فاک بهت ددی
چان خندید و بکهیون رو بغل کرد و سرشو گذاشت روی شونه  خودش درست مثل یه بچه ! و شروع کرد آروم ضربه زدن به پشتش تا خوابش ببره
+هیشش ، کوچولوی من ، بخواب ...
بکهیون ساکت شد چشماش داشت گرم میشد
چانیول در گوشش زمزمه میکرد
من دوست دارم
تا ابد بهت نیاز دارم
تو فقط برای منی
تمام تو
چشمات
لبات
دستت
تنت
وجودت
من تورو با کسی تقسیم نمیکنم
تو برای جبران تمام روزای سخت زندگیم هستی
خدا تورو برای من آفریده ، فقط برای من
و متوجه آروم شدن نفس های بک شد
همون جوری به تاج تخت تکیه داد و به گوش دادن نفس های بک ادامه داد ....
...
+من باهات جدی ام کوک
_من نمیتونم باور کنم تو آنقدر دیوانه شده باشی لو
+اگر نمیخوای باهام بیای لازم نیست که بیای ولی خواهشاً این حرفارو بهم نزن
_لوهان من باهات میام هر جا که بخوای ولی مشخصه که اون لعنتی تورو نمی‌خواد ، اون فقط داره ازت استفاده می‌کنه
+اگه خواست ، اگه یک‌درصد فقط خواست چی ؟ اونموقع اگر نرم حسرت به دل میمونم
_لعنت بهت لوهان اگر چان بفهمه جفتمونو دار میزنه
+قرار نیست چان چیزی بفهمه تو فقط با من بیا
_دقیقا کجا میخوای بری ؟
اون آدرس یه جایی رو بهم داده بیرون شهر یکبار باهم رفتیم رستوران لوییس همون جایی که غذاها و شراب های محشر ایتالیایی داره
+هوف ، امیدوارم جفتمون به گا نریم
_من قرار نیست کاری کنم فقط می‌خوام بفهمم که منو میخواد یا نه می‌خوام از احساساتش مطمعن شم
+باشه لعنتی گمشو و مطمعن شو ! منم باهات میام
لوهان خندید
+عاشقتم بانی من :)
_باشه خر شدم :/
لوهان ریز خندید
+برو حاضر شو دو ساعت دیگه باید اونجا باشیم
.......
+ولی این کار دیوونگیه محض سهون
_دیوونگی ؟ نه مطمعن باش دیوونگی نیست
+میدونی پارک چانیول اگر بفهمه چیکارمون می‌کنه ؟
_مستر وانگ چرا آنقدر از اون پارک لعنتی می‌ترسی
+چون فقط منم که می‌دونم چه کارایی از دست اون هیولا بر میاد
_ببین ما فقط برادرشو چند روز نگه میداریم و بعد مجبورش میکنیم که بکهیون رو به ما بده و همینطور که تو بهم گفتی قراره یه کشتی پر از هروئین با ارزش چند میلیارد دلار بیاد و ما مجبورش میکنیم که اونو بهت بده و اگر اونو نداد تهدیدش میکنیم که برادرشو میکشیم
+تو دیگه چه جونوری هستی اوه ....
_من واسه ی بکهیون حاضرم حتی کثیف ترین کارهارو هم بکنم ...
....

اینم پارت جدید
درسته که پارت ها طولانی نیستن
اما می‌خوام آپ رو سریع تر کنم
برا همین زیاد فرقی نداره که پارت ها کوتاست
سو
لاوای من
کامنت و وت یادتون نره و اگر دوست داشتید منو فالو کنید که ازم حمایت بشه بوس بهتون 💕💓

silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای Donde viven las historias. Descúbrelo ahora