پارت چهارم

1.2K 275 7
                                    

چند ساعتی شده بود زده بود بیرون رم آنقدر قشنگ بود که حتی نمتونست ازش چشم ور داره آبشار ها فضاهای سبز و درخت های زیبا ، عمارت های بزرگ ، مردم دوست داشتنی ، مرکز خرید های فوق العاده الان نمیدونست کجاست ولی اینطرف شهر خیلی با جایی که بود فرق داشت کوچه ها تنگ تر بود و خونه ها قدیمی تر میخواست برگرده که چشمش به چیزی خورد یک ماشین بزرگ که چند مرد پر هیکل داشتن بسته های بزرگی رو بارش میکردن دست یکی از اون ها چیزی بود که بکهیون خوب میدونست چیه مگه میتونست عامل بدبختیشو نشناسه ؟ هروئین ، هروئین لعنتی !
باید زنگ میزد به پلیس به هر قیمتی که شده باید اونارو لو میداد معلوم نبود اون مواد چند خانواده دیگرو عین خودش بدبخت میکرد
بکهیون زبون های زیادی رو بلد بود مخصوصا انگلیسی که کاملا فول بود
زنگ زد و به پلیس اون منطقه گزارش داد اون ها هم گفتن که همین الان بررسی می‌کنن
چند دقیقه ای پشت یکی از دیوار ها واستاد و نگاهشون کرد تو این تاریکی امکان نداشت متوجهش بشن وقتی که پلیس رسید و همشونو و دستبند زد نیشخندی زد و برگشت
+عوضیای لنتی همتون برین به جهنم ، نمیذارم هیچ خانواده ای دیگ مثل مال من خراب شه
راهشو کشید و داشت می‌رفت  که یکدفعه کشیده
شد پشت یکی از دیوارا و دستی روی دهانش رو گرفت
جیغ کشید و سعی کرد خودشو آزاد کنه
که یکدفعه یک کلت سنگین روی سرش قرار گرفت
-اگر میخوای زنده بمونی بهتره خفه شی پسرکوچولو !!
قبل از اینکه چیزیو تحلیل کنه یک ضربه به پشت گردنش خورد و بیهوش شد !
.....‌
با برخورد آب یخ به صورتش چشماشو باز کرد
سرش گیج می‌رفت
اما آخرین چیزی که یادش بود صدای بم مردی بود که باهاش کره ای حرف زده بود
چند بار پلک زد و تازه متوجه اطرافش شد
دورش پر بود از کلی مردهای درشت هیکل که همشون صورت هایی شبیه ایتالیایی ها داشتند
با شنیدن صدایی به سمت روبروش برگشت
+بلاخره بیدار شدی پسر کوچولو
یک پسر قدبلند بود با موهای دودی و چشمهای درشت قیافش شبیه کره ای ها بود و گوش های بزرگی داشت ، واقعا جذاب بود
_به چه دلیل کوفتی منو اینطوری اینجا بستی عوضی ؟
+واو میبینم که بی تربیتم هستی ...
_همینکه هست
+تند نرو بچه توی عوضی خودت خوب میدونی چه غلطی کردی
_نه من نمی‌دونم اشغال الآنم من
یک لحظه به خودش اومد لو دادن اون بار هروئین این همه بادیگارد این عمارت بزرگ
بدبخت شده بود اینا حتما مافیا بودن
+چیشد خفه شدی که ؟
_منو ول کن عوضی
+تند نرو بچه بهم بگو چرا اون بار لعنتی رو لو دادی وگرنه همینجا با این کلت میکشمت! از طرف اون جکسون لعنتی اومدی ؟
_چی میگی بابا ؟ جکسون کدوم خریه ! من خودم اون یارو لو دادم 
+جالب شد اونوقت چرا ؟
_به تو ربطی نداره
پسر قد بلند هیستریک خندید
+اتفاقا ربط داره بچه تموم اون بار برای من بود
_اصلا میدونی خوب کاری کردم ؛ نمیتونستم نگاه کنم و ببینم چند خانواده دیگه مثل من بدبخت میشن ، عوضی
پسر سکوت کرد
+اینکارت هیچ فایده ای نداشت بچه
_چرا داشت من چند تا ادمو از اون مواد لعنتی نجات دادم
+ندادی احمق ! تو هنوز نمیدونی با کی طرفی
_خوب می‌دونم تو یک عوضی پولداری که با بدبخت کردن آدمها برای خودت قدرت میخری
+خفه شو احمق
بلند خندید
+تموم اون بار به من برگردونده شد بچه کوچولو
ماتش برد
_چی ؟
+برای همینه که میگم نمیدونی با کی طرفی ، اونها حتی جرئت در افتادن با منو ندارن و همشو برگردوندن
بکهیون سکوت کرد و سرشو پایین انداخت یعنی برای هیچی بدبخت شده بود ؟
با صدای پسر دوباره سرشو بالا آورد
+میدونی کوچولو من معمولا کسایی که اینکارو میکنن تیکه تیکه میکنم
بکهیون آب دهنشو قورت داد
+میبینم که خفه شدی ؟ ههه ولی داشتم فکر میکردم که تو کره ای هستی و من خیلی وقته از پسرهای کره ای  اونم به این زیبایی لذت نبردم پس نظرت چیه چند روزی مهمون من باشی ؟
_چی ؟ خفه‌ شو احمق نمیذارم به من دست بزنی همین الان منو بکش چون اگر اینکارو نکنی من میکشمت ...
+هوم خوبه از شجاعتت خوشم میاد
پسر رو به افرادش کرد
بفرستین کوکی آمادش کنه و بعد بیارینش اتاق من
......
اینم پارت چهارم امیدوارم خوشتون اومده باشه

silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای Donde viven las historias. Descúbrelo ahora