پارت بیست و هفتم

809 164 29
                                    

.
+با وجود همه اینا نباید اجازه می‌دادی شب خونت بمونه اون خطرناکه بک ، اون روانیه
_ولی همون روانی منو از دست اونا نجات داد
+چی؟
_موقعی که اون داشت برام کتک میخورد تو کجا بودی ؟
+ببین من هر روز دنبالت میام اما دیروز رفتم از وی سر بزنم !
_در هر حال وقتی باید مواظبم می‌بودی نبودی :)
+چی داری میگی بکهیون ! داری ازش طرفداری میکنی؟
_من از کسی طرفداری نکردم ، اما هیچوقت موقعی که باید مواظبم می‌بودی نبودی سهونا ، الآنم اگر کارت تموم شده لطفا برو می‌خوام تنها باشم
سهون با بغض به بکهیون نگاه میکرد
+چطور میتونی این حرفا رو بزنی
کدوم اشغالی بود که بخاطر تو همه کار کرد که از دست اون هیولا نجاتت بده ، کدوم اشغالیه که هر جا میری میفته دنبالت و مواظبتته ، کوری ؟ کوری نمی‌بینی منی که میپرستم تورو ؟
_من نیاز به مراقبت کسی ندارم ، فکر نکنم دیگه بیشتر از این بلایی سرم بیاد فوقش مرگه ، ازت ممنونم اما خواهش میکنم بذار با خودم کنار بیام بذار دوباره برگردم به قبل ، من ! من دارم میمیرم سهونی ، تنهام ، مادرمو ندارم ، پدرم نیست با اینکه ازش متنفرم ولی نیست ، بهم  تجاوز شده ، توی این کشور غریب موندم ، جایی برای رفتن ندارم و مادری ندارم که دست به سرم بکشه و حالمو خوب کنه ، درسته من فقط تورو دارم اما حالم از اینکه آنقدر نیازمند باشم بهم میخوره ، لطفا تنهام بذار ! فقط یک مدت کوتاه !
+هر چی که تو بخوای ، بازم پسم بزن بازم بهم بگو برو گمشو ولی من نمیتونم مراقبت نباشم ، الآنم میرم ولی ازم نخوا که بیخیالت شم
خدا نگهدار
سهون اینو و گفت و رفت
بکهیون روی کاناپه نشست توی خودش جمع شد و شروع کرد به گریه کردن
_هق ، سهونی منو ببخش ، هق ! سهونی مهربونم چرا رفتی ؟ من اینارو گفتم چون فقط بغل میخواستم ، منو ببخش که نمیتونم دوست داشته باشم ، منو ببخش :(
‌....
+برو از این کلید دو سه تایی بزن
_این کلید کجاست ؟
کوکی کنجکاو پرسید
+کلید خونه ی بکهیونه
چشای کوک گرد شد
_دیشب که خودتو بگا دادی سرش بس نبود ؟
+خفشو کوک
کوکی چشاشو چرخوند
+لو کجاست ؟!
_طبق معمول تو حیاط پشت عمارت نشسته داره کتاب میخونه
+حالش بهتره ؟
_جوری وانمود می‌کنه انگار اصلا براش مهم نیست
+بزودی انتقامشو میگیرم
_چیکار میخوای بکنی ؟
+بکهیونو بر میگردونم و کاری میکنم سهون از رم بره شایدم نفلش کردم ، همش بستگی به بک داره
_حس میکنم دوباره اون چان بیرحم شدی
+من همیشه همونم اما برای بکهیون ، من ضعیف ترین آدم دنیام ....
....
به چهره ی مظلوم بکهیون خیره بود چقدر وقتی خواب بود بغل کردنی بود
هنوزم نمیتونست خودشو درک کنه که ساعت سه ی شب خونه ی بکهیون چیکار می‌کنه
مشخص بود اون بچه گیج خواب بود حتما بازم کلی قرص خورده بود
خوب بود که کوک اون کلیدارو زود براش زده بود
+خوابی نمیشنوی چی میگم ولی بذار برات حرف بزنم
بزودی کاری میکنم که عاشقم بشی
بعدش ، برات پدر میشم مادر میشم
برات همه دنیارو میگیرم
بجای همه وقتایی که تنها بودی کنارت میمونم
بغلت میکنم بجای وقتایی که خودت حال خودتو خوب کردی
آروم موهای بک رو ناز کرد ریشه قرمز موهاش حالا سیاه شده بود
+بعضی وقتا با خودم میگم خدا چطوری چنین موجودی آفریده ، شاید انسان نیستی ! شاید فرشته ای ! ولی هر چی که هستی مثل الکل میمونی ، نگاهت که میکنم مست میشم ، شل میشم ، از خودم بیخود میشم ، شاید باید اسمتو بذارم شراب ، شراب قرمز من !
بالشت زیر سر بک رو درست کرد و بلند شد
+از این به بعد هر شب میام اینجا تو خواب نگاهت میکنم تو نمی‌فهمی ولی من هر لحظه مراقبتم
اینو و گفت و رفت
...
+ نامجون
_بله قربان
+حواست به اوه سهون باشه قراره بزودی برام بیاریش ،چک کن  ببین کجاها می‌ره کجاها میاد حواست باشه بهش
_چشم قربان
چانیول سیگار مشکیشو روشن کرد
+وقتشه تاوان  قلب شکسته برادرمو بدی مستر اوه
....
خب عشقای من اینم پارت جدید
مرسی که فیک رو ده کا کردید منتظرم که بیشتر وت بدین
خیلی دوستون دارم
کامنت یادتون نره
منم فالو کنید
کلی قلب بهتون ♥️♥️♥️♥️✨

silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای Donde viven las historias. Descúbrelo ahora