📒 𝘿𝙖𝙞𝙡𝙮 𝟒

206 59 11
                                    

Jm daily
نمیدونم کجا نوشتن از روز هام تموم شد تا اینکه دفتر قدیمیمو پیدا کردم . اون تو پر بود از خاطراتی که لابه لای برگه ها دفن شده بودن . خاطراتی که بوی غم میدادن . بوی درد ، بوی دلتنگی و حسرت ، خاطراتی که آبی بودن ، مثل جلد خود دفترم . بیشتر از یکسال از اون روز و اون آتش سوزی گذشته اما کابوسش رهام نمیکنه ‌. مقصر من بودم .
با پولی که موند ساختمونی سر چهارراه خریدم . این ایده نامجون بود برای اینکه سرمایه‌ام از دست نره . کاش میتونستم همه‌اشو بدم تا دوباره برگردی . زندگیم به بن بست رسیده ، هرروز به پارکی میرم که باهم به اونجا میرفتیم . روی نیمکت همیشگی میشینم و منتظر میمونم با اینکه میدونم نمیایی ، تلخه . اینکه میدونم نمیایی خیلی تلخه . تبدیل به یه ربات شدم . بدنم یه سری کارهارو به طور خودکار انجام میده و من مدتی بعد میفهمم که اون کارو انجام دادم . غذا ها دیگه طعمی ندارن و گلا هم هیچ بویی . همه جا خاکستریه . نبودن تو بیشتر از چیزی که فکر میکردم برام سخته و هر روز سخت تر میشه . گاهی یادم میره نیستی، صدات میزنم . اما وقتی سکوته که جوابمو میده قلبم فشرده میشه . حتی نشد برای موندنت بهت التماس کنم ...
دومین شکست زندگی من سخت تر از قبلی بود . طوریکه زخم های قبلی سر باز کردن .
جین هیونگ بهم گفت بهتره اینجارو ترک کنم ، برای یه مدت کوتاه . اما من چطور میتونم جایی که تو توش نفس میکشیدی رو ول کنم و برم . روز ها میگذرن و من نمیدونم چطور اونارو میگذرونم ... دلتنگتم .

『 MY DAILY 』Where stories live. Discover now