مقدمه:
مینویسم از تاریکترین بخش روحم
جایی که بارها بهش آسیب زدی
اما با تمام زخمها "بینهایت" خواستمت.
مینویسم برای تو، آبیترین رویای من
خواستمت اما نخواستیم.*****
Song: I don't want to lose you, Luca fogale
انگشتهای بلندش بین کلاویهها میرقصید و هر وزش باد از پنجرهی باز سالن، مقداری از موهای بلندش رو به رقص در میآورد.
صحنهی باشکوهی بود و مخاطب رو درگیر زیبایی تصویری میکرد که دست کمی از فرشتهها نداشت._جونگکوک شی شما که در موسیقی اینقدر استعداد دارید چرا این راه رو بهجای صعنت مدلینگ انتخاب نکردید؟!
لبخند روی لبش کمرنگ شد و انگشتهای بلندش دست از رقصیدن روی کلاویهها برداشت، از این سوال متنفر بود و از جوابش بیشتر! چه لزومی داشت گفتن حقیقتی که فقط قلبش رو آزار میداد ؟!
نگاهش رو سمت مجریای که این سوال رو پرسیده بود برگردوند و فقط یک جواب داد: "عشق"مجری ابرویی از تعجب بالا انداخت و در حالیکه در تلاش حفظ لبخند روی لبش بود، سوال دیگهای رو پرسید:
_به خاطر همسرتون؟؟
پوزخندی روی لبش شکل گرفت، از پشت پیانو بلند شد و مبل مقابل زن رو اِشغال کرد، دستهاش رو به هم قفل کرد و نگاه جِدیش رو به صورت کنجکاو زن دوخت! از همه بیشتر از آدمهای فضول متنفر بود:
_فکر کنم اونقدر سن داشته باشم که به جز شریک زندگی، عاشق شخص دیگهای هم شده باشم!
رنگ از روی رخ مجری پرید، با سرفهای صداش رو صاف کرد و سعی کرد جوِ سنگین بینشون رو با سوالی دیگه از بین ببره، اما قبل از باز شدن دهنش، دست مرد به نشونهی سکوت بالا اومد و با همون لبخند روی لبش که دل از همهی طرفدارهاش برده بود گفت:
YOU ARE READING
SWEET DREAM | KOOKV [VKOOK]
Fanfiction-Completed رویای شیرین❄🌨 انگشتهای بلندش به نرمی دور کمر باریک مرد حلقه شد و پوست بیرون زده از پیراهنش رو نوازش کرد، در حالیکه از گردنش عطر تلخ و قهوهی همیشگیش رو نفس میکشید، زمزمه کرد: _تو منو آبی میکنی... دمِ عمیقی گرفت و رد لبهای داغش رو روی...