«کاش اون زمان هم به جای همهچیز دلم فقط نیکوتین طلب میکرد... شاید به جای فرار کردن من... میتونستیم فقط دوستهای سیگاری و خستهای باشیم که هر بار بهم میرسن به جای حرف زدن و دل شکستن فقط سیگار دود میکردن... اونوقت شاید سرنوشت متفاوت تری داشتیم... شاید این همه نزدیک اما دور از هم نبودیم.»
****
Song:I lost myself in loving you, Jamie miller
اگه بر میگشت به عقب، یه کبریت زیر تمام احساساتش میگرفت و دنبال رویاهاش میرفت.
رویاهایی که اون رو به اوج میرسوند. اگه به گذشته بر میگشت هرگز عاشق تهیونگ نمیشد، فقط مثل یه رهگذر از کنارش میگذشت و کیف گیتارش رو روی شونههاش مرتب میکرد و گزارش شیشهی شکستهی اتاقش رو به پدرش میداد.
دیگه هرگز پاش رو به نامزدی احمقانهای باز نمیکرد و نمیگذاشت پدرش اون رو قربانی خواستههای بیانتهاش بکنه. اگه بر میگشت فقط... زندگی میکرد، برای خودش، برای احساساتش، فقط به خودش اهمیت میداد. اگه بر میگشت به عقب هرگز این درد رو انتخاب نمی کرد.تیلههای سیاهش با تمام درگیریِ ذهنی که داشت به چشمهای آرایش کردهی زن خیره شده بود و با متمایل شدن لبهای بیرنگش به سمت بالا، به نگاهش رنگ تمسخر پاشید و با به حرکت در آوردن انگشتهاش، نظم موهای نعنائی رنگش رو بهم زد:
_ داری چیزی رو میخوای که مال تو نیست... از اول هم مال تو نبود.
بخش دوم جملهاش رو با مکث زمزمه کرد و زن با آشوبی که توی نگاهش نشست، چنگی به پارچهی دامن لباسش زد و منتظر، تمام جملات خارج شده از میون لبهای به ظاهر بیرنگ مرد رو بلعید:
_من از اول مال تو نبودم نانا که بخوای پسم بگیری... اگه اینجام، اگه اینجایی... فقط به اجباره؛ چون مجبور بودم که این نامزدی رو قبول کنم تا بیشتر از این توی مردابی که خانوادهام برام ساختن دست و پا نزنم. تو فقط یه شاخهی ظریف و شکننده برای رهایی از اون مرداب بودی. نخواه بیشتر از این باشی. چون نمیتونی. نمیتونی منو نجات بدی نانا.
غمی که لا به لای بیاحساسی کلماتش پنهان شده بود، مانع از برخورد تند زن میشد و حریصتر به بدن بینقص جونگکوک زل زد. اگه مال اون نمیشد، قرار نبود اون رو به هیچ کس دیگهای بده.
+ب-باشه... تو درست میگی. من هیچوقت نداشتمت. حتی توی این چهار سال، یه لمس کوچیک هم ازت دریافت نکردم و مثل احمقها به این فکر کردم که شاید به زمان احتیاج داری! اما حالا میفهمم که تو...
پوزخندی زد و بدون اینکه قصدی برای پنهان کردن تمسخر توی لحنش داشته باشه، ادامه داد:
_ از مردها خوشت میاد! چه افتضاحی جونگکوک. باید از بازی کردنت توی اون فیلم میفهمیدم که یه چیزی هست. ولی کور بودم. کور بودم که ندیدم برق نگاهت به مردی رو که هر بار تو رو بیشتر به سمتش هُل دادم. نباید دلم میسوخت، نباید دلم برات میسوخت کوک. باید عوضی میبودم و تو رو کنار خودم نگه میداشتم. باید مثل خودت مثل عوضیا رفتار میکردم.
DU LIEST GERADE
SWEET DREAM | KOOKV [VKOOK]
Fanfiction-Completed رویای شیرین❄🌨 انگشتهای بلندش به نرمی دور کمر باریک مرد حلقه شد و پوست بیرون زده از پیراهنش رو نوازش کرد، در حالیکه از گردنش عطر تلخ و قهوهی همیشگیش رو نفس میکشید، زمزمه کرد: _تو منو آبی میکنی... دمِ عمیقی گرفت و رد لبهای داغش رو روی...