«دیگه گوشهی لبهام از خندیدنهای الکی زخم شده و چشمهام از حفظ کردن اشکهام میسوزه.»
****
Song: wishes, James miller.
قبل از اینکه لبهاش نفسهای گرم تهیونگ رو قطع بکنه، صورت تهیونگ به سمت دیگهای چرخید و بوسهاش روی گونههای صافش نشست.
جونگکوک لبخند تلخی روی لبش نشست و قبل از اینکه چیزی بگه صدای سرد تهیونگ، دوباره قلبش رو هدف گرفته بود:_ ازم فاصله بگیر.
جونگکوک بدون هیچ بحثی فشار انگشتهاش رو از دور کمرش باز کرد و توی اون نور کم اینبار بدون اینکه نگاهش بکنه، سمت دیگهای چرخید و تهیونگ با اخمی که شدت بیشتری گرفته بود به نوک کفشش زل زده بود.
هنوز میتونست گرمای لبنای جونگکوک رو نزدیک به لبش حس بکنه و فکر اینکه اگه کمی دیرتر عکسالعمل نشون داده بود و بوسهی جونگکوک روی لبهاش نشسته بودژ باعث میشد بدنش بلرزه.تهیونگ زیر چشمی نگاهی به جونگکوک انداخت و از دیدنش که بدون اینکه بشینه به نقطهی نا معلومی زل زده بود، کلافه پلکهاش رو بهم فشرد. متنفر بود از اینکه همه چیز بینشون این قدر سخت پیش میرفت:
_کوکـ...
_هیس! هیچی نگو تهیونگ.
دست جونگکوک به نشونهی سکوت بالا اومد و لحنش برخلاف همیشه سرد بود. انگار اینبار به معنای واقعی غرورش شکسته بود:
_ بهتره بریم.
جونگکوک بدون اینکه نگاهی به تهیونگ بندازه، لب زده بود و تهیونگ با بلند شدنش کنار جونگکوک قرار گرفت و همراه هم قدم زدن.
جونگکوک با اینکه ازش دلخور بود و میتونست به راحتی داخل کلاب تنهاش بذاره اما باز بهش اهمیت داده بود و به ترسهاش احترام گذاشته بود و حالا در حالیکه حواسش بود که تعادلش از بین نره، شونه به شونهاش تا خروج به کلاب قدم زد و وقتی سوار ماشین شدن تا رسیدن به مقصد جفتشون سکوت کردن.تهیونگ جرات نداشت به جونگکوک نگاه بکنه؛ چون میدونست کافی بود بهش نگاه بکنه و بعد از دیدن چهرهی شکستهاش لب باز کنه و بگه که متاسفه. اما شاید اینجوری بهتر بود. شاید متنفر شدن جونگکوک ازش برای جفتشون بهتر بود.
با توقف جلوی هتل، جونگکوک تنها حرفی که زد این بود که "از ماشین پیاده بشه" و بعدش بعد از پیاده شدنش با سرعت زیادی ویراژ داده بود و از مقابلش محو شده بود.
تهیونگ با رفتنش آه تلخی از گلوش خارج شد و لبهاش از غم به سمت پایین خم شد:
_مـ...متاسفم.
تهیونگ بیصدا لب زد و داخل جیب کتش دنبال پاکت سیگارش گشت اما با یادآوری اینکه اون رو روی میز کلاب جا گذاشته، فشاری به شقیقهاش وارد کرد و شروع به قدم زدن کرد.
بارونی نمیبارید اما هواش هنوز هم برای قدم زدن سرد بود و تهیونگ خسته از جدالی که در حال انجامش بود.
کنار جدول نشست و سرش رو روی زانوهاش گذاشت.
این چه عذابی بود دیگه!؟ واقعا جونگکوک قرار بود ببوستش!؟
ВЫ ЧИТАЕТЕ
SWEET DREAM | KOOKV [VKOOK]
Фанфик-Completed رویای شیرین❄🌨 انگشتهای بلندش به نرمی دور کمر باریک مرد حلقه شد و پوست بیرون زده از پیراهنش رو نوازش کرد، در حالیکه از گردنش عطر تلخ و قهوهی همیشگیش رو نفس میکشید، زمزمه کرد: _تو منو آبی میکنی... دمِ عمیقی گرفت و رد لبهای داغش رو روی...