🥀پارت نوزدهم🥀

112 33 35
                                    

جونگوو:  چی شد؟  باهاش حرف زدی؟

دویونگ گوشی اش رو روی میز بین دو مبل تک نفره گذاشت.

دویونگ:  آره...

جونگوو کلافه چهار دست و پا روی مبل نشست و گفت:  خب بنال ببینم چی شد...

دویونگ روی مبل کنار جونگوو نشست، دست جونگ رو گرفت و به طرف خودش کشید، طوری که پشت جونگ به طرف دو بود، یعنی به دو تکیه داده بود و پاهاشو روی مبل سه نفره دراز کرده بود.

دویونگ دستشو توی موهای جونگ فرو برد و مشغول بازی با موهاش شد.

دویونگ: هیچی گفت با منیجرش حرف میزنه تا اونم با رئیس کمپانیشون حرف بزنه، انگاری تازگیا کمپانی به مشکل برخورده.

جونگ چشاشو گرد کرد و گفت: چه مشکلی؟
دویونگ: کمبود بازیگر مرد!

جونگوو به طرف دویونگ برگشت و داد زد: اینکه عالیه دو، پس یعنی انتخاب شدنت ۹٠ درصده.

دویونگ به ساده بودن دوست پسرش خندید: اوه محض رضای خدا جونگ!  کمی عقلتو به کار بنداز، چون با مشکل کمبود بازیگر برخورد کردن دلیل نمیشه که هر آدمی رو قبول بکنند، اولش باید ازم تست بگیرن ببینن پتانسیل رفتن جلوی دوربین رو دارم یا نه، بعدشم باید نگاهی به استعدادام بندازن بعدشم که....

جونگوو پرید وسط حرف دویونگ و با ترش رویی گفت:  پتانسیل متانسیل رو نمیدونم اما اینو میدونم که استعدادشو داری، یعنی یه جوری نقش بازی میکنی که ادم به دروغ گفتنت شک هم نمیکنه... من نمیفهمم موقعی که میخای دروغ بگی چرا خندت نمیگیره؟
منه ساده همیشع موقع دروغ میشاشیدم به خودم و از بس  ماهیچه های صورتم کش میومدن که تا یه هفته جرعت خندیدن رو نداشتم!

دویونگ با غرور سینه هاشو جلو داد که این باعث شد جونگوو به جلو هول داده بشه، جونگوو با کف دست به سینه ی دویونگ کوبید و با حالت جیغی گفت:  بسه بابا، یه جوریم مغرور میشه انگار چه کاری ام کرده!

دویونگ خندید و جونگوو رو از پشت محکم بغلش کرد.

دویونگ با یادآوری چیزی لبخندش محو شد و گره دستاش دور بدن جونگوو شل شد..

جونگوو که تو بغل دو داشت کیف میکرد با شل شدن دستای دویونگ به طرفش برگشت که با قیافه ی وا رفته ی دو مواجع شد.

جونگوو: اتفاقی افتاده؟
دو: آره!
جونگوو: خب؟
دویونگ:  فردا مامان بزرگ سیچنگ برمیگرده خونش!
جونگوو: خب؟ خوشبحال  سیچنگ که ننه بزرگش میاد چه ربطی بع تو داره؟

دویونگ نگاه عاقل اندرسفیهی بهش انداخت:  اگه اون بیاد من کجا بمونم؟

جونگوو با فهمیدن قضیه دهنشو دو متر وا کرد و دستشو مشت کرده و جلوی دهنش گرفت:  اع اع اع راست میگیا قراره کجا بمونی؟

❄My Art teacher❄Where stories live. Discover now