شخص سوم :
#جیمین بیا بیرون
+ددی ببخشید
#جیمینا توکه میدونی من خوبیتو میخوام پس زودبیابیرون
یونگی گفت ومنتظرشد تا اون جوجه کوچولوی مجرم از زیرتخت بیرون بیاد،یونگی بهش گفته بودزیادنوتلانخوره چون ممکنه دل درد بگیره اما جیمین به حرفاش گوش نکردو الانم دلش دردمیکرد
یواش سرشو از زیرتخت بیرون آورد وبه یونگی نگاه کرد دماغ نوتلایی باپوست سفیدو لپای تپلش صحنه کیوتی وبه وجودآورده بود
+ددی؟
بانشنیدن جوابی یواش از زیرتخت خودشو بیرون کشید وبه اطرافش نگاه کرد یهو زد زیرگریه
+ددی...هق...بامن قهرکرد...هق...دیگه دوسم نداره...هق...کی رفت؟
همونطورکه بادستاش اشکاشو پاک میکرد توآغوش گرمی فرورفت
#بیبی ددی هیچوقت ولت نمیکنه، چرا به حرف ددی گوش ندادی؟
جیمین به چشمای یونگی نگاه کرد
+ددی ببخشید دیگه تکرارنمیکنم، میتونی تنبیهم کنی
بعداززدن حرفش سرشو پایین انداخت یونگی قرارنبود تنبیهش کنه امایکم سرگرمی که بدنبود؟
رفت ازتوی کشو یه بات پلاگ گربه ای درآورد وروتخت نشست
بادستاش به رونش ضربه زد
#بیا اینجا
جیمین باقدمای کوتاه کناریونگی ایستاد
#روشکمت درازبکش بیبی
+ددی؟
#کاری که گفتم وبکن
جیمین بغضشو قورت دادو روپاهای یونگی درازکشیدشلوارجیمین وازپاش درآوردو ضربه ای به بوتی نرم وسفیدش زد
#تاده ضربه میشمری بیبی بوی اگه نشمری ازاول میزنم
جیمین سعی کردبالحن مظلومش ددیشو منصرف کنه
+ددی...آخخخ
اولین ضربه زده شد
+یک
......
+سه
.....
+هق...پنج
.....
+ن...ه
.......
+ده...هق
یونگی لبخندی به شاهکارش زد، حالا وقت تنبیه اصلی بود، بالوب بات پلاگ و چرب کرد
#بیبی آماده ای؟
جیمین خواست جواب بده، اماباوارد شدن جسم سردی توورودیش جیغ خفه ای کشیدو بیشترهق هق کرد
+ددی...هق...درش بیار...دردمیکنه
یونگی جیمین بلندکردو توبغلش نشوند، بادستاش اشکای جیمین وپاک کردو بوسه ای روی لباش گذاشت
YOU ARE READING
Like the moon
Fanfictionفرسام/بیبی بوی/کیوت /مافیایی/درام /هپی اند جیمین کیتن 15سالست که بخاطر اتفاق توبچگیش بعضی اوقات توحالت لیتلش میره ،پدرش مافیایی بزرگ توسئوله وبرادرش نامجون باندمافیایی تو آلمان داره ،مادرش موقع زایمان جیمین مردواونا جیمین ومقصرمیدونن سرسخت ترین دشم...