پارت12

5.2K 605 55
                                    

یونگی باخشم وعصبانیت بی سابقش سمت جوکر رفت وباپا اونو همراه مبل خم کرد همزمان بافشاراسلحه روی شقیقش پاشو روگلوی جوکر فشارداد
#لعنتی چه غلطی کردی هااااا
مشت محکمی روونه ی صورتش کرد ولی انگارنه انگار جوکر نه دادمیزد نه عصبانی میشدفقط باصدای دلقکی رومخش میخندید
ازطرف دیگه جین وکوک کنارجیمین زانو زده بودن جینم مدام نبضشومیگرفت
تهیونگ باپنجه بوکس مشت محکم دیگه ای توصورت هارلی کوبید ولی هارلی بدون اینکه خم به ابروش بیاره مثل زوج دیوونش فقط میخندید
انگار خشم برادران کیم ذره ای براشون مهم نبود با اینکه کوک همون لحظه تمام افرادشونو به رگباربست هیچ کدومشون واکنش خاصی نشون ندادن
کوک جیمین ورودستاش بلندکرد قبل ازاینکه بره نگاهی به یونگی انداخت، وقتی یونگی باسربهش علامت داد فورا باجیمین غرق خون ازاونجا رفت تا به وضعیت بیبیشون رسیدگی بشه
&اووووو کیم یونگی دلشو به یه توله باخته جالبه
کلمه آخرش مساوی شد بامشت سنگینی تودهنش
یونگی یغه جوکرو محکم سمت خودش کشید وغرید
#جرعت نکن با این دهن کثیفت حرفی ازش بزنی فهمیدی آشغال؟
تهیونگ هارلی وبلندکردو کنار معشوقش پرت کرد
×هیونگ چیکارشون کنیم؟
قبل ازاینکه یونگی چیزی بگه جوکر لب زد
&بیخیال رفیق توکه خوب منو میشناسی میخواستم بفهمم هنوزم مثل گذشته بی دقت هستی یانه فک میکردم نقطه ضعفتو اصلاح کردی ولی (قهقه)هنوزم همونی نگران نباش ازقبل میدونستم اون بیبی شماست من فقط بایه اندازه گیری دقیق بین کلیه وشکمش وهدف گرفتم خودتم خوب میدونی من خدای دقتم تیری که زدم فقط بیهوشش کرد حالا یه ذره هم خون ریزی کرد مگه چه اشکالی داره شوگا؟الانم یه نخ سیگاربه من وهارلی بده
تهیونگ با ناباوری به جوکرو دوست پسردیوونش بعدبه هیونگش نگاه کرد
یونگی پوزخندی زدو دوتا سیگارازجیبش بیرون آورد
!پس من چی؟
#جوکر به دوست پسرت بگو زیپ دهنش وبکشه تا مغزشو ازهم نپاشیدم من مثل تو اونقدراهم رو نقاط حیاتی بدن مسلط نیستم میدونی که؟
جوکر بانیشخندسیگارو از یونگی گرفت ونصفش کرد یه نصفشو به هارلی داد ونصف دیگشو خودش برداشت

تنهاچیزی که کل اتاق و گرفته بود دودو خاکستر نیمه سوخته سیگار بود،حالا میتونستن راحت سنگاشونو وابکنن ازاونجایی که ته ویونگی نگران جیمین بودن سعی کردن زود کارو تموم کنن
با دست به خدمتکار گوشه سالن اشاره کرد تا نزدیکش بشه
#بدش من
خدمتکار با اطاعت قراردادو دست یونگی داد وبعدازتک نگاه یونگی شاد کن کرد
کاغذورومیز کوبید
#امضاش کن
لوده نفرت باخنده به هارلی تکیه داد، وقت تلف کردنش فقط باعث میشد یونگی بزنه به سرش وکارشو تموم کنه خوشبختانه یونگی آدم صبوری بود ولی نه تواین وضعیت که معلوم نیست چه بلایی سرجوجش اومده بود بالحن آروم نیش داری لبهاشو ازهم فاصله داد
#میدونی چیشده جوکر؟من یه روز اتفاقی داشتم ازیه جابازدیدمیکردم که یهو یه چیزی کشف کردم
سیگارو توی لیوان خاموش کردو به چشمای حریص جوکر نگاه کرد هرچی نباشه اونا ازبچگی باهم دوست بودن طبیعیه بدونه دلقک روبروش چی میخواد
#من مادهAWMXوپیداکردم
لبخندمسخرش کم کم محو شدو جاشو به تعجب داد امکان نداشت یونگی اون ماده شیمیایی ارزشمندو داشته باشه مگه نه؟
خوشحال از گرفتن نقشش با غرور به جوکری که داشت برگه هارو امضا میکرد نگاه کرد امشب تونست یکی ازنقشه هاشو پیش ببره همینشم برای یونگی راضی کننده بود اون دوست داشت توهمه کاراش بی نظیر باشه و بود

Like the moonTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang