پارت25

4.7K 534 113
                                    

÷جیمین شی شوهرم و پس بده وگرنه گریم میگیره
جین غرزدو موهای پسرکشو نوازش کرد
جیمین اهمیتی به حرفای جین ندادو خودشو بیشترتوی بغل هیونگش جابه جا کردوگازی به توت فرنگی داخل دست نامجون زد
+نمیخوام این هیونگی مال خودمه مگه نه ؟
نامجون تکخندی زدو چشمکی به جین زد
$معلومه که من مال توعم دونسنگ خوشگلم
جیمین ریز خندیدو وپاهاشو روی مبل تخت خواب شو درازکرد
+چلادددیا نمیان؟
جین خنده شیشه پاک کنی کردو خودشو روی زمین ولو کرد
÷یاح یاح تهیونگ احمق نتونست پارچه رو ازدیک کوک بیرون بکشه بردنش دکتر یاح یاح یاح
لباشو جلودادو از بغل هیونگش پایین اومد دست سوها کوچولورو که سخت مشغول نگاه کردن به عکسای ستاره شناسی بودو گرفت همراه خودش کشید
+سوها بریم بازی کنیم؟
سوها باچشمای قلبی دست عموجیمینی محبوبشو گرفت
^بلیم عمو دیمینی
هردو خوشحال سمت اتاق جیمین رفتن و تونستن صدای بلندنامجونو بشنون که به پسرکش اخطار میداد
$سوها یه وقت نخوری به شکم جیمینی مواظب باش
سوها متقابلا داد زد
^نتلس آپا سوها حواسش هس نینیا آسیب نبینن

#بیا شیرموز بخور فشارت افتاد
کوک بابیحالی لیوان شیرموزو ازدست هیونگش گرفت ونگاه بدی به تهیونگ انداخت اونم خودشو زد به اون راه تا کوک خندشو نبینه
_باورم نمیشه...چجوری کردیش تو که برای بیرون آوردنش دیک نازنینمو جردادن
تهیونگ ابرویی بالا انداخت
×انقدر کری بازی درمیاوردی سریع باپشت نی هولش دادم تو حالا چیشده مگه
باچشمای درشتش صورت تهیونگ وهدف گرفت یه آدم چقدر میتونست پررو باشه؟
_چیشده؟چیشده؟توداری میگی چی شده ؟نگاه
پاهاشو بیشتر ازهم فاصله دادو به دیک باندپیچی شدش اشاره کرد
_ببین چه گوهی خوردی نوکش اندازه سر بطری شده بیشور
یونگی ضربه ای به پیشونی خودش کوبید
#همین الان تمومش کنین من دلم برای بیبیم تنگ شده خیلی خوابم میاد بهتره هردو خفه خون بگیرین تا یه کاری دستتون ندادم باورکنین بزرگ کردن چهار تا بچه به تنهایی برام کارسختی نیست(باجیمین چهارتابچه)
انقدر ثروت دارم تا هفتاد نسل بعدمو پوشش بدم
×هیونگ نیم تو فوق العاده ای
یونگی غرور آمیز دستی به گوشه کتش کشید واز بیمارستان بیرون زدو پشت سرش به ترتیب تهیونگ ،کوک وبادیگاردا ازبیمارستان بیرون زدن

+ددی جونم دیکت خیلی درد میکنه؟
لبخندی زدو انگشتای جیمین وبین دستاش فشرد
+تو وبیبیامو دیدم حالم خوب شد
جیمین سرشو روی کتف کوک گذاشت و ازبالا به شکم قلمبش نگاه کرد
+حس میکنم قراره منفجر بشم
×(خنده)وقتی منفجر بشی سه تا جوجه اردک خوشگل مثل خودت به دنیا میان
با استرس نگاهی به جین هیونگش انداخت
+هیونگ من میترسم...قراره منفجرشم؟
÷کیم تهیونگ چقدر ک**شر میگی به بچه نه عزیزم این گاوه یه چیزی میگه نه که خودش بخاطر انفجار شیمیایی به دنیا اومد فک میکنه همه مث خودشن
تهیونگ پوکر همونجا روی مبل نشست
×من بخاطر انفجارشیمیایی بوجود اومدم تو چی هیونگ شنیدم یه لاما زاییدت(خنده)
اینبار علاوه بر کوک وجیمین نامجونم زد زیرخنده ولی وقتی صدای اعتراض آمیز جین وشنید خندشو خوردو مشغول خوندن کتابش شد
جین ازسرجاش بلندشدواخمی کرد
÷خوب گوشاتو واکن من همونیم که ماهیتابه توکون این فروکردم
کوک پوفی کشیدو سرشو زیر بالش مخفی کرد انگاری جین هیچوقت دست ازیادآوری افتخاراتش برنمیداشت
÷کاری نکن بکنمش اون جلو چون قسم میخورم این کارو میکنم واونوقت حتی بهترین جراحاهم نمیتونن اون میله گرانیتی وازدیکت دربیارن بعدش مجبور میشن دیکتو ببرن وبه جاش یه دیک پلاستیکی نصب کنن حالا که همه چیو برات شرح دادم ازجلو چشمام خفه شو
جین دست حصارکردشو ازدوطرف مبل برداشت و سمت حیاط پشتی رفت، تهیونگ نفس عمیقی کشیدو درست روی مبل نشست آب دهنشو ترسیده قورت دادو نگاهی به نیشخند کوک انداخت ،حتی تصور کلمه به کلمه حرفای جین باعث میشد به خودش بلرزه
+من گشنمه
جیمین گفت ودستی به شکمش کشید بالشو ازروی سرکوک برداشت واونو به گوشه ای پرت کرد
_ددی پاشو بیبیا غذامیخوان
کوک هومی گفت و توجاش نیم خیز شد
_باشه...چی میخوری؟
دستی به شکمش کشیدو یکم سرشو نزدیک شکمش برد جوری که انگار داره با بچه هاش مشورت میکنه
+ توتفلنگی با خامه و کاکائو وپنیر پیتزا که روش سس باشه همراه نوشابه یخی میخوام
نامجون باچشمای درشت شده سرشو ازکتابش بیرون آورد
$همچین چیزایی توبارداری ضرر داره اونم ترکیبیش
×این چه جور ویاریه ؟من فک کردم فقط یه چیز هوس میکنن
اخم کیوتی کردو ازگوشه چشم یه نگاه به کوک وبه نگاه به تهیونگ انداخت باصدایی که سعی میکرد جدی به نظر برسه گفت
+به من...کم محلی میکنین؟
تهیونگ سرفه ای کردو باکمی ترس گفت
_گاد...نه اتفاقا خیلیم... بهت محل میدیم ولی اینو بخوری حالت تهوع میگیری
ازروی تخت برعکس شده آروم خودشو پایین کشید وتوجاش ایستاد
+من میخوام بخولم به شماچه اصلا بیبیا دلشون میخواد برای اونا بیارین بدجنسای دیکهد
دست به سینه ایستادو منتظر موند تا خواستشو عملی کنن
$این حالتت شبیه جینیه اونم وقتی حامله بود چیزای ترکیبی میخواست
ازجاش بلندشدو عینک مطالعشو روی کتاب بسته شدش گذاشت
$بریم برای فرشته کوچولوم وبیبیاش یه چیز خوب درست کنم
جیمین از ذوق جیغی کشیدو غرور آمیز سمت هیونگش رفت البته یادش موند قبل بیرون رفتن به ددیاش زبون درازی کنه

Like the moonOnde histórias criam vida. Descubra agora