#خب خب میبینم موش توچنگ گربه افتاده ،وی ؟
تهیونگ لبخندی زد
×الان درستش میکنم
تهیونگ جلورفت وزنجیرودورگردن مرد پیچید انقدر که به رنگ کبود دراومد
#هنوزم نمیخوای بگی کی گفته حسابای شرکت ودست کاری کنی؟
مرد به چشمای سرد یونگی خیره شد همه افرادش جلوچشماش تیکه تیکه شده بودن توسط وی سلاخ
"من...میگم...اما کا...کاری بهم نداشته باشین
یونگی ازلحن ترسیده مرد پوزخندی زدوبه تهیونگ علامت داد ولش کنه
#خب میگفتی
"کار پارک بود ...اون بهم گفت این کاروکنم التماستون میکنم منو ببخشین
یونگی از جاش بلندشدو سوت زنان سمت مرد رفت
#وی چاقو
تهیونگ بافهمیدن منظورش چاقوی لبه دارو تودست یونگی گذاشت
#من از بچگی دلم میخواست رو صورت یکی نقاشی بکشم البته که دوستم جوکرعلاقه زیادی به نقاشی روی صورت دیگران داره چطوره منم امتحانش کنم
مرد ترسیده به چاقو نگاه کرد میدونست هرکاری ازدست خاندان کیم برمیاد چرا همچین خطری کرده بود
"خواهش میکنم
یونگی چاقورو بایه حرکت توچشمای مرد فروکرد که فریادش بلندشد ،وقتی مرد دهنشو بازکرد یونگی چاقوروازچشماش بیرون کشیدو تودهنش برد بایه ضربه زبونشو قطع کرد
#این عاقبت موشاییه که تو دام گربه میفتن
باچشماش به تهیونگ علامت داد کارشو تموم کنه ،تهیونگ تبرشو برداشت مشغول تیکه تیکه کردن مردشد+ددیانمیان؟
جیمین به کوک گفت که مشغول حموم کردنش بود
_بیبی اوناکاردارن زودمیان
جیمین لباشو آویزون کردوخودشو توبغل کوک پرت کرد ،کوک ازواکنشای جیمین خندید
_بیبی داری چیکارمیکنی؟
+دارم کیوت میشم ددی
کوک خم شدو کامی ازلبای جیمین گرفت
_راجب کیوت شدن چی گفتم؟
جیمین خندید وبا انگشتاش خطای فرضی روسیکس پکای ددیش کشید،اما چشم کوک روکبودیای بدن جیمین بود نمیدونست چه اتفاقی براش افتاده اما کارهرکسی بود بااسلحش آبکشش میکرد
+ددی خیلی بزرگه منم سیس پک میخوام
کوک باصدای جیمین به خودش اومد ازتلفظ اشتباه کلمه لپاشوکشید
_سیس پک نه کوچولو سیکس پک
+حالاهرچی
_خب دیگه تموم شد حالا پاشو بریم لباساتو عوض کنم بعدش شام میخوریمموهای جیمینو باسشوآر خشک کردو تیشرت همراه یه شلوارک تنگ ازکمد بیرون آورد وستش گرفت
_بیا اینارو بپوش سرما میخوری
جیمین لباسارو ازدست ددیش گرفت ومشغول پوشیدنش شد، بعدازپوشیدن لباساش دست ددیشو گرفت تا باهم سمت سالن غذا خوری برن
×جیمین ددی اومده
جیمین بدو سمت تهیونگ رفت وبغلش پرید ته برای اینکه جیمین نیفته دستشو پشت رونای تپلش گذاشت تامانع افتادنش بشه
+ددیاجیمینی رفت حموم ببین بوی توت فرنگی میدم
باذوق حموم رفتنشو برای ددیاش تعریف کرد تهیونگ ویونگیم باسرتایید میکردن همراه جیمین سرمیزنشستن
×دفعه بعدی من میبرمت حموم باشه؟
جیمین لبخندی زد
+باشه
_چطورپیش رفت ؟
یونگی کش وغوصی به کمرش داد
#خوب
تهیونگ دست ازغذادادن به جیمین کشیدو سمت کوک ویونگی برگشت
×میدونین که فردا کلی کارداریم
_خب؟
تهیونگ حرفشو ادامه داد
×فک کنم جیمین باید فرداتنها بمونه
جیمین چنگی به لباس تهیونگ زدو باچشمای پاپی طورش نگاه کرد،دلش نمیخواست تنها بمونه درسته قبل ازاینکه ددیاشو ببینه براش مهم نبود ولی الان حتی یه لحظه دوریشونم نمیتونست تحمل کنه
+جیمینی کاراشتباهی کرده؟
هرسه به قیافه درهم جیمین نگاه کردن فک نمیکردن انقدر بهشون وابسته شده باشه
یونگی بالبخندو لحن لوس کننده ای شروع به صحبت کرد
_جوجه دلش نمیخواد ددیاش تنهاش بذارن؟
جیمین سرشو بالا آورد
+نه نمیخوام
بعددوباره سرشو به سینه عضلانی تهیونگ مالید
_میگم چطوره جیمینم باهامون بیاد
جیمین ذوق زده به کوک نگاه کرد واقعا میتونست باهاشون بره؟
+منم میخوام بیام جیمینی حرف گوش کنه ،ددیارواذیت نمیکنه لطفنی منم ببرین نمیخوام تنها باشم
دوباره باچشمای لرزون نگاهشان کرد وقتی چشماشو درشت میکرد بیشترازهرموقعی کیوت وخواستنی میشداینو هرسه تاشون میدونستن تنها دلیلی که به جیمین دست نمیزدن این بودکه اون خیلی شکننده بود شاید حتی معنی رابطه روهم نمیفهمید چه برسه که بخواد سه تارابطه روهمزمان تحمل کنه_من فک کنم بتونم ببرمش ،ازاونجایی که بارجای مناسبی نیست وتوشرکتم حوصلش سرمیره کنار من خیلی بهش خوش میگذره تازه براش بستنی توت فرنگیم میگیرم
واقعا این همه خوشحالی وشادی حقش بود نمیدونست بخاطر کدوم کارش همچین پاداش بزرگی گرفته اونم سه تاددی جذاب وپولدار البته خفن
یواش از روی پای تهیونگ پایین اومدو سمت کوک رفت خودشو توبغلش جاکرد
+روی توخیلی خفنی
کوک با انگشتش ضربه کوچیکی به نوک بینی جیمین زد
_توکی انقدر چاپلوس شدی؟
هرسه برادر باهم زدن زیرخنده،جیمین اخمی کرد
+ددیانخندین بهم وگرنه قهر میکنم
#ما اینجا یه جوجه ی اخمو داریم که بیش ازحد کیوته ×دقیقا
کوک همینطورکه پشت جیمینو نوازش میکرد آهی کشید
_ هوس موزکردم
تا رفت خدمتکارو صدابزنه جیمین سریع ازپاهاش پایین اومدو سمت یخچال رفت ،هرسه تاشون متعجب به حرکاتش نگاه میکردن تا اینکه با واکنش جیمین غذاتو گلوشون گیر کرد
جیمین همه موزارو توشلوارش گذاشته بود وبه صورت زیگزاکی سمتشون برگشت
+این موزامال منه ددی اگه میخوای بگیریش باید ازشلوارم ردشییی
دقیقا نمیدونستن الان بایدبخندن یا زیر نگاه خشمگین یونگی پودر بشن
#تحویل بگیرین اون روزکه حرف مفت میزدین که توشلوارتون موزدارین بایدفکراینجاشم میکردین ،فک کنم ازاین به بعد هرچی موزه رو بایدتوشلوار موچی پیداکنیم
جیمین بی توجه به بحثشون موزارو ازتوشلوارش درآوردو روی میزگذاشت
+ددی بیا تمیزه فقط توشرتم گذاشتمش
بعدازگفتن حرفش بدو سمت اتاقش رفت وزد زیرخنده، حتی نمیدونست تهیونگ وکوک سرخوردن اون موزاچه دعوایی اون پایین راه انداختن که تهش هردوتاشون ناکام موندنو موزابه یونگی رسیدپارت5😁😁
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
YOU ARE READING
Like the moon
Fanfictionفرسام/بیبی بوی/کیوت /مافیایی/درام /هپی اند جیمین کیتن 15سالست که بخاطر اتفاق توبچگیش بعضی اوقات توحالت لیتلش میره ،پدرش مافیایی بزرگ توسئوله وبرادرش نامجون باندمافیایی تو آلمان داره ،مادرش موقع زایمان جیمین مردواونا جیمین ومقصرمیدونن سرسخت ترین دشم...