پارت24

4.5K 501 49
                                    

×یه باردیگه ازت میپرسم چرا به کیتی جی ام نگاه کردی؟
مرد لرزون جلوی پای تهیونگ زانوزدو شروع کرد به التماس کردن
"ارباب...ف...فقط چشمم خورد نمیخواستم به همسرتون...نگاه کنم
کوک نیشخندی زدو تکیشو از دیوار گرفت آرو باپاش صورت مردو بالا آورد
_اون دیک شق شدت بخاطر یه نگاهه؟
لگد محکمی توصورتش زد واونو گوشه بار پرتاب کرد
تهیونگ دستی به باندانای قرمز رنگش کشید وسمت مرد حرکت کرد
دوزانو روی بروی مرد نشست وصورت لت وپار شده مردو بین انگشتای کشیدش گرفت،هیچ کس جرعت نفس کشیدن نداشت همه از این موضوع که باندکیم چقدر روی بیبی بویشون حساس بودن خبر داشتن ولی انگاری هنوز بعضیا به خوبی قوانین ویادنگرفتن، کاری نداره برای فهموندن قانون به دیگران بعضی اوقات باید ازراه عملیش وارد شد
لیسی به چاقوش زدو اونو روی صورت مرد کشید
×فک نمیکنی باید این چشماروکه بیبیمونو دیده از کاسه دربیارم؟
"ق...قربان ...هق...غلط کردم گوه خوردم من...
×دیگه دیره
چاقوشو توی یکی ازچشمای مرد فروکردو مرد بادردو وحشت خودشو سمت کانتنر چوبی کشید
_اون یکی وبسپرش به من
کوک گفت و هرزه هارو ازجلوی خودش کنارزد نگاهی به سیخ داغ کباب انداخت وبانیشخند برش داشت
_هوم خودشه
دوباره سمت تهیونگ واون مرد برگشت وموهای مردو توی دستاش گرفت
_بیا ببینیم این سیخ به تهش میرسه یانه
بدون اینکه فرصتی به مرد بده سیخ داغ وباحرص وخشم توی چشماش فرو کرد
"آییییییی....خ...واهش...میکنم....نههههه
دیگه صدایی ازمرد شنیده نشد چون سر سیخ ازاون ور سرش بیرون اومده بود
تهیونگ لبخندی زدو بوسه ای روی صورت برادرش گذاشت
×آفرین عالی بودی بریم؟
_بریم یونگی هیونگ و بیبی منتظرمونن

+ددی سرسره سوارشم؟
یونگی چشماشو ریزکردویه نگاه به سرسره یه نگاه به جیمین انداخت، خوش بختانه کل مردم بادیدنشون پابه قرارگذاشتن ویونگی نیازی به استفاده از اسلحش نداشت
#به شکمت ضربه بخوره چی؟
جیمین ازکلافگی یه دور دورخودش چرخیدو روی زمین دراز کشید
یونگی تکخندی زدو بیبی بوی تپلشو از روی زمین بلند کرد
#چرا وارفتی
+تومنو وادادی
#منکه بخاطر خودت میگم آنجلم نگاه کن شکمت چقدر بزرگ شده
جیمین لباشو جلو داد
+پس جیمین چجوری بازی کنه خسته شدم خب
بالبخند بغل کردو باهم سمت سرسره بزرگ رفتن
#اگه توبغل من باشی میتونی بازی کنی‌
ذوق زده والبته با خجالت سرش وتوی کاپشنش مخفی کردو ریز شروع کرد به خندیدن
+مرسی ددی جونم
#قربونت برم ددیا برات هرکاری میکنن
+میدونم
یونگی دیگه طاقت نیاورد پس خم شدو بوسه عمیقی روی لبای گردو قلبه جیمین گذاشت
+ایش آب دهنی کردی لبمو ددی بد
محکم جیمین وبه خودش فشردونیشخندزنان سوار چرخ وفلک شد
آروم طوریکه انگار جیمین یه جسم شیشه ایه اونو کنار خودش نشوندو سربیبیشو روی شونه خودش قرارداد
چرخ وفلک روی بالاترین نقطه ایستادو درست جلوی ماه قرارگرفت،چشمای جیمین باهیجان به اون حلال زرد رنگ وسط آسمون خیره شده بودو این بین یونگی بادقت صورت جیمین وازنظرگذروند چه نیازی به ماه آسمون داشت وقتی یه ماه درخشان و خوشگل روی زمین گیرش اومده بود؟
باشورو ذوق همراه یونگی تک تک وسیله های شهر بازی وامتحان کردن به جز کشتی پرنده وچندتا وسیله دیگه که برای این وضع جیمین خطرناک بود
×ما اومدیم خوش اومدیم
نودلشو بایه هورت بالاکشیدو سمت ددیاش برگشت وبراشون دست تکون داد
+سلام ددیا خوش اومدین بیاین غذا بخولیم
یونگی باملایمت سوپ کیمچی وبرای جیمین فوت کردو یه قاشق سمت دهنش برد
#بیا عزیزم دهنتو بازکن
+من خودم بخولم
تهیونگ سریع کنار جیمین نشست ،وانگشت فاکشو به کوک نشون داد
×من کنار جیمین نشستم اونورشم که یونگی هیونگه جنابعالی باید اونور تربشینی آقا
اخم خرگوشی کرد
_عمرا بذارم گفت خور بروکنار
×هی هی به باندانای خوشگلم دست نزن وگرنه بد میبینی...تخم خرگوش باتوعم
کوک بدون اینکه اهمیتی به حرفای هیونگش بده ،باندانا رو ازروی موهاش برداشت اونو توی شلوارش گذاشت
_(خنده)دیدی چیشد باندانای محبوبت دیکی شد
فقط یکم ازحرفش پشیمون شد آخه هیچوقت انقدر چشمای تهیونگ وقرمز ندیده بود به جز اون زمانی که بخاطر جیمین داشت اون مرتیکه روجر میداد
جیمین بادقت انگارکه یه درامای اکشن پیداکرده ،به اون دوتا نگاه میکردو یونگیم با قاشق بهش غذا میداد
#بهتره بدونین اگه جلوی جیمین دعواکنین دیک هردوتاوتونو بهم پاپیون میزنم
باجدیت گفت وصورت جیمین وسمت خوش برگردوند ،تا یوقت محتویات توی قاشق داخل گلوش نپره
سربندو ازداخل شلوارش درآوردو همراه بالبخندی که سعی میکرد روی کارش ولاپوشونی کنه اونو سمت تهیونگ گرفت
_هههه هیونگ بیا تمیزه
×من تا اونو داخل سوراخ جلوت فرونکردم ول کن نیستم
کوک فاکی زیرلب گفت وشروع به دویدن کردوتهیونگم باسرعت پشت سرش رفت ،یونگی پوکر به دویدنای توله ببروخرگوشش نگاه کرد تاوقتی که هردو وارد دستشویی شدن ودرم بستن
#آه ازدست اینا جیمین بیا یکم دوکبوکی...جیمین؟
نگران صورت اشکی بیبیشو بالا آوردو نگاه ترسیده ای به سرتاپاش انداخت
#چیشده جوجه درد داری؟
سرشو به علامت منفی تکون دادو دست یونگی وروی شکمش گذاشت
+دالن تکون ...فین...میخورن
لبخند محوی زد،میتونست لگدای آروم وضعیفی کنه به دستش واردمیشد حس کنه، سرشو پایین برد سه بار روی شکم جیمین وبعدش لباشو بوسید
#مثل مامانشون شیطونن
+هق...ددی من ددیم
#(تکخند)حق باتوعه همیشه حق باتوعه پسرکم امشب میریم ویلای ساحلی میخوای یه خبر خوب بشنوی؟
باخنده اشکاشو پاک کردو توی بغل ددیش لم داد
+چی ددی؟
#اینکه قراره تا یه ماه همراه هیونگت وخانوادش اونجا بمونیم تا تو زایمان کنی
+هیننن راس میگی؟
یونگی دستی به موهای بیبیش کشیدو پیشونیشو بوسید
#معلومه که راس میگم
×من دوباره اومدم
تهیونگ خندان گفت وخودشو کنارجیمین پرت کرد یکی ازدستاشو دورگردن جیمین انداخت وبادست آزادش برای خودش نوشیدنی ریخت
یونگی خواست بپرسه چه بلایی سرکوک اومده اما بادیدن چهره پریشون وعرق کرده کوک بیخیال شد
کوک جلوی جیمین نشست وبالبخند دستشو نوازش کرد
+ددیمو چیکار کردی ددی؟
اخمو گفت و بانگرانی انگشت کوک وفشرد
تهیونگ پاهاشو روی میز گذاشت
×گفتم تا وقتی اون باندانارو توسوراخش نکنم ول کن نیستم
یونگی ازجاش بلندشد
#خب دیگه جمع کنین بریم ویلا
_ا...الان؟
سرشو به علامت مثبت تکون دادو دست جیمین وکشید.
#یه راست میریم اونجا ازقبل مقدماتشو فراهم کردم
اینوگفت وهمراه جیمین سمت یکی ازماشینای سیاه رنگ رفت
کوک آبدهنشو قورت دادو دست تهیونگ وگرفت
_گفتم که ببخشید اینو از ازداخلم دربیار چجوری بشاشم؟
ابرویی بالا انداخت ونگاهی به دیک برآمدش انداخت
×(نیشخند)مطمئنی فقط میخوای بشاشی؟
سرشو با درد بالا وپایین کرد
×باشه ولی قبلش
محکم انگشت شصتشو سردیک کوک فشاردادو سمت ماشین دویید
×باید تا ویلا تحمل کنی (خنده)
_آه فاک ...نشونت میدم دیوث بذاربرسیم
بزور روی پاهاش ایستادو زیگ زاگی سمت ماشینشون رفت
_خدابه دادت برسه کیم...آه...تهیونگ

Like the moonOù les histoires vivent. Découvrez maintenant