یغه لباس لیهون وتودستاش گرفت وچاقورو روی گردنش فشارداد
×جیمین کجاست !!!
درجواب فقط پوزخند نصیبش شد همین باعث صدبرابرشدن میزان خشمش شد
مشت محکمی نصارصورتش درومحکم تر یغشو چسبید
×یه باردیگه ازت میپرسم جیمین کجاست؟
خیلی خونسرد توچشمای به خون نشسته تهیونگ نگاه کرد انگار نه انگار یه چاقوی برنده زیر گردنش قرارگرفت و گوشه لبش بخاطر مشت تهیونگ خونریزی کرده
^میخوای بدونی جیمین کجاست؟(خنده)توخیلی شجاعت داری که دست خالی اینجا اومدی چندتا ازمهمترین افرادمم کشتی نمیترسی بکشمت؟
×برام مهم نیست بعداینکه جیمین وپیداکردم بخاطرانتقام خون هیونگم مثل سگ میکشمت
دست تهیونگ وازیغش جداکرد،خیلی ریلکس ازجاش بلندشدو بی توجه به تهیونگ جلوتر راه افتاد
^مگه نمیخوای جیمین وببینی؟
نفس عمیقی کشید وپشت سرش راه افتاد،لیهون جلوی یه اتاق بادر قرمز رنگ ایستاد که روش نوشته شده بود اتاق بازی نمیدونست قراره جیمین و توجه وضعیتی ببینه ولی خیلی دلهره داشت که مبادا اتفاق ناجوری برای بیبیش افتاده باشه
بعدازبازکردن قفل در کنار رفت واونو به داخل راهنمایی کرد
اخمی کردو جلوتر وارد اتاق شد، یه اتاق با دیواره های بنفش که خیلی دوونه کننده بود گوشه به گوشه ی اتاق وبررسی کرد ولی باچیزی که زیر تخت دید قلبش برای لحظه ای از حرکت ایستاد
جیمینش برهنه ولرزون البته کبود عروسکشو بغل کرده بودوباخودش حرف میزد
+چ...چیمی ترسید...خیلی ترسید...ولی هیچی نگف ددیا چیمی ودوس دالن...چیمی قویه ولی دلش شیکسته میخواد گریه تونه ولی نمیتونه...نباید گریه تونه وگرنه آپا دعواش میتنه
حرفای جیمین باعث میشد حس کنه قلبش توی دستاش واون داره باحماقتایی که کرده میکشتش
آروم خودشو جلوکشیدو کنار تخت نشست
×بیبی؟موچی خوشگلم ؟
همون یه کلمه کافی بودتا جیمین به سرعت به عقب برگرده وتوچشمای خیس ددیش نگاه کنه
+د...ددی؟
خم شد تا جیمینشو ازاون زیر بیرون بکشه ولی با ضربه ای که به پشت گردنش خورد آه یواشی کشیدو روی زمین افتاد
^باورم نمیشه انقدر احمق باشی(خنده)بعدازکشتن برادرت کشتن توخیلی میچسبه
پارک قهقه ای زدو ضربه دیگه ای باچوب بیسبال به پشت سرش زد
+نه...هق...ددی
باوجود دردی که توسروگردنش پخش شده بود بزور دستشو تکیه گاه بدنش کردتا بلندشه البته قبل اینکه پارک برای بارسوم بهش ضربه بزنه وبیهوش بشهبا پاشیده شدن یه سطل آب یخ توی صورتش نفس عمیقی کشیدو فورا چشماشو بازکرد
مردی که روی صورتش آب ریخته بود چندقدم جلورفت و سیلی محکمی توگوشش خوابوند
"اینو برای توهین به ارباب زدم
تهیونگ غرشی کرد که باعث وحشت مرد شد مطمئنن اگه به صندلی بسته نشده بود مردروبروشو به چهارده قسمت مساوی تقسیم کرده بود
مرد وقتی متوجه شدتهیونگ نمیتونه دستاشو باز کنه تمام شجاعتشو جمع کرد،جلورفت و موهاشوکشید
"بهتر نیست مواظب رفتارت باشی کیم کوچولو ها؟
+ددیمو نزن بد بد
جیمین بامشتای کوچولو به مردهیکلی ضربه میزد تا انقدر ددیشو اذیت نکنه
مرد خواست جیمین و به طرفی هول بده که پارک لیهون ازروی صندلیش بلندشدو بهشون پیوست
^برو پی کارت
"بله قربان
CITEȘTI
Like the moon
Fanfictionفرسام/بیبی بوی/کیوت /مافیایی/درام /هپی اند جیمین کیتن 15سالست که بخاطر اتفاق توبچگیش بعضی اوقات توحالت لیتلش میره ،پدرش مافیایی بزرگ توسئوله وبرادرش نامجون باندمافیایی تو آلمان داره ،مادرش موقع زایمان جیمین مردواونا جیمین ومقصرمیدونن سرسخت ترین دشم...