پارت14

4.8K 538 85
                                    

شخص سوم:

#هیچ کاراشتباهی انجام نمیدین بایدمحتاط عمل کنیم،باشناختی که ازپارک نامجون دارم میدونم اون آدم باهوشیه فقط خودتون باشین و طبق دستورات من عمل کنین فهمیدین؟
"بله قربان
همه نیروها یک صدا گفتن وسمت ماشیناشون رفتن یونگیم بعد از گذاشتن عینک مخصوصش سمت ماشینش رفت وسوارشد

#به جین حرفی نزدین که؟
_نه هیونگ
#خوبه
×مطمئنم بعدا میکشتمون
یونگی سرشو به صندلی ماشین تکیه دادو با بیخیالی چشماشو بست
چن دقیقه ای نگذشته بودکه یهو صدای دادوبیداد شخصی و نزدیک ماشین شنیدن
جیمین باترس ازخواب پریدو توچشمای تهیونگ نگاه کرد
+ددی چی بود؟
×من نمیدونم
÷آهای ماشین ونگه داررررر
_این... جین هیونگ نیست؟
بادست به شخصی که با چمدون پشت ماشین میدویید اشاره کرد، جین با یه چمدون گلدارو کفشای لنگه به لنگه پشت ماشین میدویید همون موقع که پسرعموهاش همراه جیمین عمارت وترک کردن یکی ازخدمتکارا بهش گفت دارن به دیدن شخصی به اسم نامجون میرن پس بابیشترین سرعت و هروضعیتی که شدخودشو به گیت شخصی اونارسوند تا قبل ازاینکه سوارهواپیما بشن بهشون برسه والان اون اینجابود توی هواپیما کنار پسرعموهاش که بیشترین فاصله روباهاش داشتن

پوزخندی به چهره ترسیده کوک وتهیونگ زد ،بدون اینکه روشو برگردونه ازداخل چمدونش ماهیتابه گرانیتیشو بیرون آوردو جلوی چشماشو تکون داد که اونا زود نگاهشونو به طرف دیگه ای دادن وخودشونو به بیخیالی زدن

+ددی کونم دردمیکنه
لباشو جلوداد وصورتشو غمگین کرد
کوک شلوارجیمین و پایین کشید وبه نقطه ی کبودشده پشتش نگاه کرد
_عزیزم این بخاطر آمپول زود خوب میشه
جیمین اخمی کردوهمونطورکه روی پاهای تهیونگ وکوک قرارداشت سرشو سمت تهیونگ برگردوند
+ددی ته ته ؟
باشنیدن صدای جیمین نگاهشو ازپنجره گرفت وبه صورت درهم جیمین نگاه کرد ،صورت تپلشو قاب گرفت دستشوکشید
×جونم بیبی
+ماساژ میدی ؟
×کجات دردمیکنه ؟
+کونم
کوک به خاطرقیافه گیج و وارفته تهیونگ زد زیرخنده ومشتی به بازوش زد
_چرا کرک وپرات ریخته ددی جوننن(خنده )
+اصلا نمیخوام ددیای بد بد
غر زدو خودشو بالاترکشیدو همونطورکه رو شکمش بود صورتشو رو دیک کوک گذاشت
خنده روی لباش چسبیدوبه صورت جیمین نگاه کرد ،آب دهنشو صدا دار قورت دادو نیم نگاهی به تهیونگ انداخت
×چیزی شده کانگرو اوه اون پایین چه خبره ؟
بانیشخندحرفاشوتو صورت کوک کوبوندو خمیازه ای کشید
×شرمنده کوک من میخوام بخوابم جیمینم خوابیده بیدار ش نکنیا!آفرین
چشم بندمشکیشوگذاشت وخودشو به خواب زد حالاکوک موند موچی که صورتش هی روی عضو ورم کردش وول میخورد


"بفرمائید آقای کیم ازاین طرف
همشون از ماشین پیاده شدن و وارد عمارت بزرگ شدن
جیمین باذوق وشوق به عمارت هیونگش نگاه میکردچهارسالی میشداینجا نیومده بود، تا خواست بدوه کوک ازپشت یغشو کشیدواونو کنارخودش جاداد بین خودش وتهیونگ خوب گیرش انداخت تادرنره
_جیمینا شیطونی نکن ازپیشمون تکون نخورتا ما با هیونگت به توافق برسیم باشه؟
+اومم...توافق چیه؟
×یعنی یه جور معامله کنیم
+باشه
خدمتکارا اونارو به قسمت پذیرایی بردن ،روی میز بزرگ ازهرنوع غذاخوراکی که فکرشوبکنین وجود داشت البته این برای تهکوک ویونگی عادی بود ولی اینجا یه موچی کوچولو با لپای بادکرده ودهن باز داشت برای اون غذاها نقشه میکشید که چطوراونارو توشکمش جابده

Like the moonWo Geschichten leben. Entdecke jetzt