+هق هق...ببشید نمیخواستم اینکارو کنم...هق من گناه بزرگی کردم...هق...من باعث شدم بچه هاتون بمیرن میدونم منو نمیبخشین...ولی هق...خیلی معذرت میخوام اینا همش تقصیر بی احتیاطی من بود نبا...هق...نباید انقدر ورجه وورجه میکردمیونگی باشنیدن صدای گریه های جیمین بدو خودشو بهش میدید که، وقتی میبینه اون یه گل له شده و غنچه هاشو توی بغلش گرفته وگریه میکنه دلش برای این همه شیرین واحساساتی بودن بیبیش ضعف رفت
ازپشت بغلش کردو نوازش وار دستشو روی شکم قلمبش کشید
#جوجه چرا گریه میکنی؟
+هق...ددی من بچه های گل وکشتم هق...پام رفت روشون له شدن
#قربونت برم برای این داری گریه میکنی؟نگران نباش اگه همینجوری توی باغچه بمونن دوباره رشد میکنن
+نملدن؟
#نه
+ددی بغلم کن ...فین
دستشو پشت کمر وزیر زانوهاش گذاشت وتویه حرکت بغلش کرد
نگاهی به چشمای خیس عسلی ولبای غنچه شدش انداخت
خم شدو بینیشو گاز گرفت
+نتن
#تقصیرتوعه انقدر خوردنی
اخمی کردو سرشو توگردن یونگی فروکرد
+نخیرم من بیبی نیستم بیبی ددیم
#بیبی ددی!اوه آره یادم رفت ببخشید کیوتکم
با لحن خندون یونگی به طورکلی اخماش محو شدن وبجاش لبخندی روی لباش ظاهر شد
+باشه ددی جونم+ددی؟
_جونم
+نوتلای نارگیلی میخوام که توش تیکه های توتفلنگی داشته باشه
کوک لبخندی به بیبیش زدو روی گونشو بوسید ،جیمین واز بغلش بیرون آوردواونوروی تخت خوابوند
_چشم الان ددی برای بیبیاش نوتلای خوشمزه میاره
اینوگفت وچشمکی به جیمین زد آروم لپ تابشو بست بعداینکه اونو روی میز جلوی مبل گذاشت بلندشد تا برای بیبیش نوتلا بیاره یونگی گفت توی شرکت یه کارمهم براش پیش اومده بخاطرهمین جیمین وبه تهیونگ وکوک سپرد تا بره شرکت وحساب زیردستای احمقشو برسه
سر راه با دیدن تهیونگ درحالیکه سخت مشغول پیداکردن چیزی بود جلوشوگرفت
_ته بروپیش جیمین من برم براش نوتلا بیارم
دست بازگشتن برداشت ومسخ شده توی جاش ایستاد
×بازم نوتلا؟با این یکی میشه شیشمین ظرف مریض میشه احمق نمیخواد براش یه لیوان آب آلبالو بیار تا من یکم نازش کنم البته بعد اینکه تفنگ آب نباتیشو پیداکردم
هومی گفت ودستاشو توی جیب شلوارش گذاشت
_باشه فقط زود برو پیشش میترسم ناراحت شه
اینو گفت وازکنار تهیونگ گذشتسرشو به سینه تخت ددیش تکیه دادوخودشو بهش مالید
+هوم ددی بوی شامپو توتفلنگی میده جیمینی دوسش داره نینیا هم دوسش دارن مگه نه ؟
دستی به شکم قلمبش کشید همین باعث شد تهیونگ حس کنه کوهی از قند داخل دلش آب شده
بخاطر وضعیت جیمین همه مبلمان خونه تخت خواب شو بودن چون جیمین همیشه توی حال یا پذیرایی خوابش میبردو اگه بیدارش میکردن دیگه کسی ازدست غرغراش درامان نبود
_من اومدم بیبی ببین چی برات آوردم
لبخند زنان طرف دیگه جیمین نشست و آب آلبالو رو دستش داد،بهت زده نگاهشو بین صورت کوک ولیوان میچرخوند اون الان چیکار کرد؟چطورجرعت کرد به جای نوتلا براش آب آلبالو بیاره
+این چیه؟
ازلحن اخم آلودجیمین یکم جاخورد یه جورایی ترسید ولی به روی خودش نیاورد وباهمون لبخند همیشگی گف
_آب آلبالو هوم خیلی خوشمزس
تهیونگ آب دهنشو قورت داد ،موهای جیمین ونوازش کرد
×جیمینا اگه همش نوتلا بخوری مریض میشی بیبیا هم دل درد میگیرن
با اخم توجاش وایستادو شروع کرد به بالاو پایین پریدن
+من ...نو...ت...لا...میخواممم همین الان برام نوتلا بیارین
کوک وتهیونگ سعی کردن جلو لجبازیای جیمین وبگیرن اما اون فقط صداشو بالاتر میبردو جیغ میزد تا جاییکه دیگه کوک از کوره در رفت و اونو توجاش نشوند
_مگه بهت نمیگه نوتلابرات بده به فکر خودت نیستی به فکر بچه ها باش اونا چه گناهی دارن که باید بخاطر لجبازیای تو آسیب ببینن ها؟همین الان این لیوان کوفتی وتا تهش سرمیکشی وگرنه خودت میدونی کیم جیمین
لباش از شدت ترس وبغض میلرزید با دستای لرزونش لیوان وتوی دستاش گرفت و تا آخرین قطرشو بدون اینکه نفس بکشه خوردو شروع کرد به سرفه کردن
تهیونگ نگران چند ضربه به پشتش زد
×هی هی جیمین آروم باش داره بخاطر خودت میگه اینجوری میپری تا شب باید ازکمر درد گریه کنی
نمیتونست مانع اشکایی که دیدشو تارمیکردن بگیره پس با اخم به کوک اشاره کرد
+دیگه...هق...دوست ندارم بدجنس
_جیمین...
قبل اینکه جملشو کامل کنه جیمین ازکنارش ردشدو بدو به حیاط پشتی رفت
کوک چنگی به موهاش زدو سعی کرد توجهی به نگاه مرگ بار تهیونگ نکنه ولی مگه میشد؟آروم سمتش برگشت ودستی پشت گردنش کشید
_تهیونگ من ...
×ببند دهنتو فک کردی من بلدنیستم سرش دادبزنم؟میدونی چقد ناراحتش کردی؟
کوک شرمنده گوشه ی لبشو به دندون گرفت
_باورکن فقط بخاطر خودش گفتم اصلا بچه ها به کنار توخودت میدونی هروقت اینجوری ورجه وورجه میکنه چقدر شبش بخاطر درد گریه میکنه من نمیخوام گریه هاشو ببینم
هوفی کشیدولیوان وروی میز گذاشت
×باشه ولی باید از دلش دربیاری
_معلومه که همینکارو میک...
ادامه حرفش باشنیدن صدای شکستن چیزی و جیغ جیمین قطع شد
حتی نفهمیدن چجوری خودشونو به حیاط پشتی رسوندن
جیمین با هق هق خرگوشاشو بغل کرده بودو به لپتاب شکسته شده کوک نگاه میکردمطمئنا ددیش کلی دعواش میکرد
_جیمین!!!
هینی کشیدو باخرگوشاش پشت میز پناه گرفت وشروع کرد به گریه کردن
+هق...ددی دعوام نکن جیمینی معذرت میخواد...هق...ازقصدنبود
کوک نگاه تاسف باری به لاشه لپ تابش انداخت وآهی کشید،آروم پشت میز قرارگرفت و بیبیشو بغل کرد
+اصلا مهم نیست فدای سرت توچیزیت نشد؟
همین لحن مهربانانه وآرامش بخش کوک کافی بود تا بار دیگه بزنه زیرگریه ومحکم کوک وبغل کنه
×جیمینا گریه نکن دیگه ببین ددیا ناراحت میشن
+نمیتونم ...هق...شماها خیلی خوبین ددی کوکی خیلی دوست دارم جیمینی دروغ گفت...هق...دوست نداله
لبخندی زدو جیمین و توی بغلش گرفت ودستشو زیر رونای تپلش گذاشت
_بیبی ماهم خیلی خوبه فقط نینیا اذیتش میکنن اینجوری غرغرو شده
+آره است همش تقصیر نینیاس بچه های بد
کوک گازی ازلپای بادکرده جیمین گرفت وهمراه تهیونگ سمت آشپزخونه رفتن
+ددی من که تازه غذاخوردم الان سیرم
تهیونگ تک خندی زدو محکم لپ جیمین وبوسید
×میدونیم
+پس چی؟
کوک آروم جیمین و روی میز غذاخوری نشوندو کنار پاش زانو زد
_بخاطر اینکه بیبی خیلی کیوته وخوشگل میخوایم بهش نوتلا بدیم
+هیننن راس میگی؟
باچشمای قلبی شکل پرسیدو فوری لبای ددیشو بوسید وازش جداشد
تهیونگ چندتا نون تست نوتلایی با طعمای مختلف جلوی جیمین گذاشت
×بخور خوشگلم این قند طبیعی داره زیاد اذیتت نمیکنه
برای تشکر لبای ددی تهیونگشم بوسیدو با لذت وصف نشدنی زیر نگاه ذوب کننده ددیاش مشغول خوردن شدخرگوشی جیمین
پارت23
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
YOU ARE READING
Like the moon
Fanfictionفرسام/بیبی بوی/کیوت /مافیایی/درام /هپی اند جیمین کیتن 15سالست که بخاطر اتفاق توبچگیش بعضی اوقات توحالت لیتلش میره ،پدرش مافیایی بزرگ توسئوله وبرادرش نامجون باندمافیایی تو آلمان داره ،مادرش موقع زایمان جیمین مردواونا جیمین ومقصرمیدونن سرسخت ترین دشم...