پارت11

5.2K 587 74
                                    

مدتی از رفتن یونگی وتهکوک میگذشت جیمین داشت همراه با جین هیونگش که تازه باهاش دوست شده بود قلعه آجری میساخت
+هیونگ جیمینی خسته شده
با لبای آویزونش گفت وازجاش بلندشد
÷باشه جیمینی دوست داری چیکارکنیم
+نمیدونم توبگو
جین حالت متفکری به خودش گرفت باجرقه ای که توسرش زد باهیجان به موچی کوچولو نگاه کرد
نظرت چیه یکم باهم حرف بزنیم ها؟
به نظرخودش که ایده خوبی بود البته اگه جیمین باهاش همکاری میکرد
+باشه هیونگی
دستی به سرجیمین کشید،بالبخند برای بارهزارم اون موجودکوچولورو بین هیکلش خفه کرد
جیمین وقتی دیدداره خفه میشه ازبین لبای تپلش گفت
+مردم خفم کردی کمکککک
مثل اینکه بیش ازاندازه هیجان زده شده بود،پس فشاردستاشوازدور اون گوله پشمک کوچولو کم کرد
÷اوه ببخشید
جیمین کمی خودشو ماساژداد
+اشکالی نداره، راستش وقتی بقلم میکنی احساس میکنم نامجون هیونگم پیشمه
متعجب ازلحن بغض دارجیمین دوباره اونو به آغوش کشیداما نه باخشونت بلکه بامحبت وملایم ،جین نامجونو خیلی خوب میشناخت درواقع اولین دیدارشون حدودادوسال پیش بود
فلش بک:
÷ولم کنین شماهاکی هستین؟
"اوویه پسرچقدر میتونه خوشگل باشه درست نمیگم جان؟
مرد دوم پوزخندی زدو بازوی جین وتومشتش فشرد
'برای امشب
جین تقلا کردتا ازچنگال اون دونفر آزادبشه امانمیشد
÷میدونین من کی هستم؟پس قبل اینکه جفتتون ازهمه جهات پاره بشین بهتره ولم کنین
باحرف جین هردوزدن زیرخنده حرفای پسرروبروشون به نظرشوخی میومد اما اونا که نمیدونستن جین کیه فقط میخواستن ازش استفاده کنن
"فک کردی ایناروبگی ولت میکنیم (قهقهه)هیچکس نمیتونه نجاتت بده
$ انگاری خیلی ازحرفت مطمئنی(پوزخند)
باحرف ناشناس همه نگاها به سمتش برگشتن
اون لعنتی حتی بایه پوزخندم چال لپاش مشخص میشد ،پوست برنزه قدی بلند که با اون کفشای ورنی وکت جیگری چرم عالی به نظرمی رسید
'چرا دخالت میکنی بروپی کارت
نامجون سرشو پایین انداخت تنها چیزی که شنیده میشد صدای خنده های هیسترکیش بود، جین نمیتونست منکر ترسناک بودنش بشه ولی دراین شرایط فقط میخواست نجات پیداکنه مهم نبود ناجیش کی باشه
ملتمس به نامجون نگاه کرد تاکاری براش انجام بده ،صحنه بعدی که میدید باعث شد ازترس به کیف سامسونتش چنگ بزنه واونو محکم به خودش فشار بده
نامجون گردن یکی ازاون دونفرو شکوندکه درجا مرد، نفرباقی مونده خواست فرارکنه ولی نامجون زود وارد عمل شددازپشت گردنشو گرفت ،بعدفواره خون بودکه ازگردن مرد بلندمیشد
چاقو دسته طلاییشو پشت کمرش جاسازکردو باپشت دست خون های کثیف روی صورتشو پاک کرد
جین آروم خواست قدم برداره تا ازکنارش رد بشه ولی فاک!کی این قوطی نوشابه رواینجا انداخته بود
باشنیدن صدای مچاله شدن چیزی تازه متوجه شدبه جزخودش شخص دیگه ای هم اینجا حضور داره
باقیافه ی ملایم ولبخندچالگونه ای سمت پسر رسمی پوش رفت که جین ترسید اما تصمیم گرفت همونجا وایسته تا بیشترازاین آبروش نره
حالا دقیقا روبروی هم ایستاده بودن وفاصله بینشون ازده سانتم کمتربود، جین ناراضی ازسکوت خفقان آور تودلش به تهکوک ویونگی فحش میداد ولی باحرف نامجون تازه فهمید خیلی وقته توچشماش زل زده
$چیزی روصورتمه؟
اولش شوکه شدامازودجواب داد
÷نه
$خب اوم حالت خوبه؟
÷من...آ...آره خوبم
نامجون دلش میخواست بیشترباپسر روبروییش آشنا بشه ولی با صدای نوتیف گوشیش حواسشو به تلفنش داد یه پیام ازطرف هوسوک
€پیام:نامجون بیا اینجا جیمین ازروی دوچرخه افتاده پاشم بدجوری زخمی شده الانم نشسته داره برای دوچرخش گریه میکنه میگه ببریمش بیمارستان
با هول گوشی وتو جیبش برگردوندو به قیافه متعجب وسوالی جین نگاه کرد
$من دیگه بایدبرم مواظب خودت باش جناب؟
÷سوکجین هستم
$منم نامجونم امیدوارم بعدا همو ببینیم
بعدازیه چشمک معنا دار باسرعت ازاونجادورشدو جین وباکلی سوال بی جواب والبته لپای گل انداخته تنها گذاشت
پایان فلش بک
÷جیمینی دادش نامجونت چندسالشه
مثل دخترهای نوجوونی شده بود که ازبرادریاخواهرکوچیکتره کراششون آمار میگرفتن وخودشونو پیششون شیرین میکردن
+نمیدونم ولی ازجیمینی بزرگتره خیلی گندست
بادستاش حالت هیکل بزرگ نامجونو شرح داد، جین سعی کردنزنه زیرخنده ولی دیگه نمیتونست ،ازشدت خنده کم مونده بود زمین وگازبزنه آخه جیمین با اون لپای بادکرده ودستای بازش که سعی داشت ادای نامجون هیونگشو دربیاره زیادی بامزه بود
+هیونگی داره به جیمینی میخنده؟
سرشو کج کرد تا کیوت تربه نظربرسه ،آخه همه چیزه جین یه جورایی بامزه بودن حتی جوکای بابابزرگیش
قطره اشکی وکه بخاطرخنده زیاد ازچشماش روون شده بود پاک کردوتوجهشو به پاپی کوچولوی هودی پوش داد
÷متاسفم جیمین ازهیونگ ناراحت شدی؟
بالبخند هلالیش سرشو به علامت منفی تکون داد گفت
+نه جیمینی ناراحت نمیشه ،ازوقتی اومدم اینجا خیلی خوشحالم تازه ددیاهم خیلی جیمینی ودوست دارن تازه جیمینیم دوستشون داره
÷اووواینجا یه موچی کوچولوی خوش شانس داریم که ددیابراش جون میدن وای حسودیم شد بیا اینجا
به سمت جیمین خیز برداشت وشروع کردبه قلقلک دادنش
+وای ....جین هیونگی... دستشویی دارم....جیغغع ولم تن
÷خودت مقصری میخواستی انقدر کیوت نباشی
باشلیک گلوله جین دست ازقلقلک دادن جیمین کشید وهردو با ترس به دربسته نگاه کردن، معلوم نبود چه اتفاقی داشت تواتاق محرمانه میفتاد ولی هرچی که بود خوب نبود
جیمین:
باصدای گلوله یکم ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم آخه وقتی توبرج زندگی میکردم همش صدای گلوله میومد
بافکراینکه حتما ددیامن زود سمت کشو رفتم، وقتی بازش کردم چشمم به تل گربه ای خورد
+خودشه حتما خوششون میاد
زودی تل وروسرم گذاشتم، بعدازدرآوردن شلوارم، هودیمو تاروی زانوهام کشیدم
بعدازاینکه جلوی آینه بالم لب هلوییمو زدم صدای جین هیونگ وشنیدم
÷هی موچی چیکارمیکنی؟
سمتش برگشتم وگفتم
+میخوام برم پیش ددیا
بدوازدر بیرون رفتم ودوتا یکی پله هارو پایین میرفتم، ازپشت سرم صدای بلند هیونگ ومیشنیدم که میگفت نرو اما گوش نکردم فقط میخواستم ددیامو ببینم آخه دل جیمینی براشون یه ذره شده بود
میخواستم ازروی پله آخر پرش کنم که دستی دورکمرم حلقه شد،اولش فک کردم جین هیونگه اما وقتی قیافشو دیدم ازترس واسترس به گریه افتادم آخه قیافش خیلی ترسناک بود مرد لباشو کنارگوش جیمین بردوباخنده ای که بیشترلحن صداش مثل دیوونه های تیمارستان بودگفت
!جوکرحتما خوشش میاد

شخص سوم:
#هی جوکر میشه این بازی مسخر رو تمومش کنی
جوکر دستاشو زیرچونه خودش گذاشت ومتفکر به دوست قدیمی وبرادرای گنگش نگاه کرد
&میخوای تمومش کنم؟
#اگه زحمتی نیست
&تا الان من سه تا افرادتو زدم ولی توچهارتا زدی پس حالا نوبت منه این قانونشه میدونی که
یونگی با انگشت اشارش شقیقشو فشارداد فقط میخواست زود این بازی مسخره روکه جوکر راه انداخته بود تموم کنه
#اوکی یکی دیگه روهم بکش ولی آخریشه ها وگرنه انتخاب نفره پنجمم خودتی
جوکر قهقه ای زد وباشه ای گفت اما اون یه شرط داشت
&میخوام نفربعدیم و خودم انتخاب کنم توکه مشکلی باهاش نداری؟
#تنها مشکلم تویی دلقک مسخره
یونگی بالحن جدی گفت و جام وودکاشو سرکشید، جوکر باپوزخند به کویین محبوبش خیره شدکه تازه وارد اتاق شد
بادیدن یه بیبی بوی ریزه میزه وگریون که دست هارلی جلوی دهنش مانع ازشنیدن گریه هاش میشد خندید وخشابشو پرکرد
&هدف انتخاب شد، مطمئنی مشکلی نداری یونگ؟
یونگی بدون اینکه سرشو برگردونه تایید کرد
_کامان داری وقتمونو حدرمیدی
کوک کلافه گفت
×حق باکوکه زود کارشو تموم کن وبعداین قراردادفاکی ترازخودتو امضا کن
تهیونگ بی حس گفت وخنجرمحبوبشو تمیزکرد
&امیدوارم بعدش پشیمون نشین برادران کیم(خنده جوکری)با اتمام خندش به سمت جسم کوچولوی پسرک شلیک کرد
بنگگگگگ
بعدازاینکه نوک تفنگشو فوت کرد باحالت تمسخرآمیزی گفت
&کاش قبلش با بیبیتون خداحافظی میکردین چون با گریه رفت اون دنیا
باحرف جوکر باگیجی بهم نگاه کردن،اون عوضی گفت بیبی؟مطمئنا منظورش جیمین نبودمگه نه؟احتمالا اون الان داره تواتاق بالباس دایناسوری جدیدش که تهیونگ خریده بازی
بعدازکلی کلنجار رفتن با خودشون سرشونو برگردوندن، آرزومیکردن کاش هیچوقت برنمیگشتن و این صحنه رونمیدیدن ،هیکل جیمین غرق خون روی سرامیکای سردکاشی چیزی نبودکه واقعیت داشته باشه

شخص سوم:#هی جوکر میشه این بازی مسخر رو تمومش کنی جوکر دستاشو زیرچونه خودش گذاشت ومتفکر به دوست قدیمی وبرادرای گنگش نگاه کرد&میخوای تمومش کنم؟#اگه زحمتی نیست&تا الان من سه تا افرادتو زدم ولی توچهارتا زدی پس حالا نوبت منه این قانونشه میدونی کهیونگی ...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

هارلی

حال کردین یه شب زودترآپ کردم🤭🤭
هق جیمین🤧🤧
به نظرتون پارت بعدچی میشه؟
دوستون دارم😘😘
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙

Like the moonDonde viven las historias. Descúbrelo ahora