Part 5 | Another Side

853 87 16
                                    

Place: Road, South Korea
Date: August, 31, 2012
Time: 22:15

بالا تنه ی برهنه ی تهیونگ که مثل الماس جلوی چشمش میدرخشید و تضاد اون هارنس مشکی با پوست روشنش، مثل شلاقی از جنس آتش، جسم جانگ کوک رو تا مرگ می کشوند اما بر میگردوند.

با نزدیک تر شدن تهیونگ، بی اختیار فاصله ی بین پاهاش رو کمتر کرد تا بر امدگی توی شلوارش، فریاد نزنه خواستنشو.

تا فریاد نزنه جوری رو که پسرش رو میخواست، اما این بار نه به روال همیشه!

تهیونگ با رسیدن بهش، دست هاش رو روی زانوهای جانگ کوک گذاشت و اون ها رو از هم فاصله داد و لب های خیسش رو به لب های سرخ و بی قرار جانگ کوک رسوند. به محض اینکه جانگ کوک بوسه رو عمیق کرد، تهیونگ عقب کشید و با چشم های خمارش توی چشمای لرزون کوک خیره شد.

عقب تر رفت و تو فاصله ی یک ونیم متری جانگ کوک، روی پاهاش خم شد و دستاشو دور مچ پاهاش حلقه کرد و همونطور که بدن خودش رو زیر دستاش فشار میداد، دستاشو بالاتر کشید تا به لبه ی شلوارش رسید.

با فشاری که به لبه ی شلوار و باکسرش وارد میشد، با هر بار خم شدن و چرخشش، چند سانتی از پوست سفید باسنش رو به نمایش میزاشت و جانگ کوک رو روانی تر از چیزی که شده بود میکرد.

برعکس تهیونگ که به خوبی میدونست چطور باید با رقصش دوست پسرش رو دیوونه کنه، جانگ کوک اما هیچ کنترلی روی بدنش نداشت.

اونقدری غرق بود که حتی متوجه سه دقیقه نفس نکشیدنش نشده بود و این دست تهیونگ بود که با کشیده شدن روی سینه ی برهنه و ثابت مونده ش، ریه هاش رو به کشیدن هوا داخل خودشون دعوت کرد.

بعد از چند دقیقه ی نفس گیر برای هر دوی اونها، -جانگ کوکی که نمیتونست اون حجم از حال عجیب و جدیدش رو درک کنه و تهیونگی که لحظه ای به درستی حرکاتی که تا حالا تمرین کرده بود شک کرده بود- حالا شلوار جین مشکی تهیونگ کاملا از تنش خارج شده بود و اون هارنس ظریف مشکی پوشوندن بخش ناچیزی از گردن تا ران پاهاش رو به عهده گرفته بود.

تهیونگ با آخرین چرخشش، به سمت جانگ کوک رفت و با باز کردن پاهاش، اونارو دو طرف صندلی گذاشت و بدون هیچ مکثی، فاصله ی بدنای داغشون رو به هیچ رسوند.

صدای قلب جانگ کوک، همون آوایی بود که سکوت شب رو به زیباترین نحو ممکن میشکست. صدای بلندی که نشون دهنده ی بی قراری بی نهایت اون عضو تپنده بود.

هر دو تو سکوتی که صدای قلب ها و نفس هاشون پس زمینه ش شده بود، تو چشم های پر حرف هم خیره شده بودن و سعی در انتقال اون حرف ها داشتن.

با نشستن لب های داغ تهیونگ روی رگ پر نبض شقیقه ی جانگ کوک، دست های جانگ کوک زودتر از بقیه اعضای بدنش عمل کردن و خودشون رو به سفیدی پاهای تهیونگ رسوندن.

REVENGER | KVWhere stories live. Discover now