Part 12 | Frozen man on a rocky cliff

714 66 33
                                    

[ممنون که واقعا همه جزئیات رو تجسم میکنید:) بیاید دقیقتر انجامش بدیم]

__________________________

اون روز و روزهای بعدش، تو سکوت محض میگذشتن و تنها صدایی که توی عمارت به گوش میرسید، صدای نگهبانا، خدمتکارا و همه ی افرادی که زیر اون سقف مشغول به کار بودن بود.
 
تهیونگ روزه ی سکوت گرفته بود و جانگ کوک، همه ی تلاششو میکرد تا بهش نزدیک نشه و با بودنش آزارش نده.
 
اما بازم نمیتونست وقتایی که پسرش توی تب میسوخت، یا وقتایی که بدنش توی خواب به رعشه میوفتاد، جلو نره و تن ضعیفش رو به آغوش نکشه و زمزمه های آرومش رو توی گوشاش سر نده.
 
شب هایی که به لطف کابوساش از سفر به دنیای بی حسی خواب محروم میشد، نمیتونست خودش رو گوشه ی اتاق تهیونگ مخفی نکنه و تا صبح به جای کبریت گذاشتن لای چشماش، تصویر فرشته ی به خواب رفته ش رو بعنوان مانع بسته شدن پلک هاش، بینشون نزاره.
 
اون نمیتونست وقتی از بیهوش بودن پسرک بی رحم بیچاره ش مطمئن بود، تا وقتی به هوش بیاد لمس دست های بی قرارش رو روی سانت به سانت تنش ننشونه.
 
با وجود همه ی دردی که اون پسر بهش داده بود و با وجود اونجا کنارش بودنش، هنوز اون دردا ادامه دار بودن.
اون نمیتونست از پرستیدن اون تندیس آسیب دیده دست برداره.
 
اونقدر به پرستیدن و نگهداری ازش ادامه میداد تا روزی که دوباره حالش خوب بشه و بتونه طبق روال، باز هم جانگ کوک از هم پاچیده رو بشکنه.
 
زیاد از حد مسخره بود اما جانگ کوک همچنان به پرستیدن تهیونگ ادامه میداد تا روزی که اونقدر حالش خوب و جسم و روحش سالم باشه که بتونه بهتر از پنج سال پیش، اون رو از بین ببره. از بین ببره تا بهش بفهمونه هر دوشون زنده ن.
از بین ببره اما این بار برای همیشه!
 
 
 

***
 
 


 
 
Place: Road, South Korea
Date: September, 01, 2015
Time: 07:40
 
 

 
 
"عجیبه. گفته بودن صدای گلوله از اینجا اومده اما اینجا که هیچ خبری نیست"
 

"به نظرت ممکنه به اون سونووِ روانی که تونست فرار کنه ربط داشته باشه؟"
 

"اما اون که هیچکدوم از قتلاش تو روزای عادی انجام نشدن!"
 

"یکم فکر کن.. دیروز گزارش برگزاری فستیوال غیر قانونی نیومده بود برای پایگاهتون؟ اگر فستیوالی بوده باشه یعنی حتما پای خود احمقش وسطه"
 

"فعلا که احمق ماییم که گذاشتیم یه قاتل زنجیره ای از اون سلول فرار کنه. من دیروز مرخصی بودم بزار از جانگ بپرسم"
 

آنتن بیسیمش رو تنظیم کرد تا به همکارش که مسئول تنظیم پرونده ها بود وصل بشه.
 

"سرگرد جانگ توی پرونده های دیروز گزارش فستیوال یا....-"
 

REVENGER | KVWhere stories live. Discover now