Part 23 | ICU

618 51 99
                                    

Place: Manatee Memorial Hospital, St Petersburg, Russia
Date: October, 31, 2020
Time: 12:30

"میتونید کارای ترخیصتون رو انجام بدید آقای جئون. ولی ازتون خواهش میکنم نکاتی که گفتم رو رعایت کنید! از میزبانی ما خسته نشدین؟"

جونگکوک پوزخندی زد و سرش رو تکون داد.

"از اینکه مهمونتون باشم چرا ولی..."

دکتر منتظر موند تا حرفش رو ادامه بده، اما نمیدونست که قرار نبود جونگکوک این که قراره به یکی از همون میزبان ها تبدیل بشه رو به زبون بیاره.

آخرین حرف ها بینشون زده شد و با ترک شدن اتاق توسط پزشک جونگکوک، مایک وارد شد.

"انجامش دادی؟"

جونگکوک در حالی که از روی تخت بلند میشد، با ابرو های در همش پرسید.

"به موقع رسیدیم رئیس. چیزی به بلند شدن هواپیما نمونده بود."

جونگکوک نفسش رو آزاد کرد.

"خوبه. مطمئن شو قبل از یک تو اتاقش باشه. کارای ترخیصو انجام بده"

"بله رئیس"

مایک تعظیم کوتاهی کرد و سریعتر اتاق رو ترک کرد که به حساب رئیس بیمارستان رسیدگی کنه. وقتی گرگ گفت رئیس بیمارستان باید تا قبل از اینکه عقربه ها عدد یک رو نشون بدن داخل اتاقش باشه، یعنی اگر قرار بود تو نیم ساعت زمانی که داشت هلیکوپتر دنبالش بفرسته، یا همه خیابون ها رو ببنده که هیچ چیزی سد راه ماشینی که حامل اون پیرمرد 75 ساله بود نشه، باید این کار رو میکرد!

جونگکوک به آرومی از تخت پائین رفت و با نادیده گرفتن سرگیجه ای که دیدش رو تیره و تار کرد، تماسی که از طرف یونگی بود رو وصل کرد.

"هیونگ..."

"بعد از یک هفته، هنوز به شنیدنش از زبون تو عادت نکردم"

یونگی، بدون توجه به طعم تلخی که کلماتش داخل دهان جونگکوک به جا می‌گذاشتن، گفت و به صدای پوزخند محوش گوش سپرد.

"فقط پنج سال نشنیدیش هیونگ!"

"ولی اون پنج سال طوری گذشت که حس میکنم هیچوقت هیونگت نبودم!"

جونگکوک بزاقی که طعم زهر گرفته بود رو به سختی و با صدا قورت داد و لبش رو تر کرد.

من لایقش نبودم که تو رو هیونگ خودم بدونم"

"جونگکـ..."

"هنوزم نیستم..."

بعد از چند ثانیه، صدای بم تر شده ی یونگی که نشون از کنترل توده ی داخل گلوش میداد رو شنید:

"تنها چیزی که تو هیچوقت لایقش نبودی، بلایی بود که پنج سال پیش سرت اومد. وگرنه جونگکوکی که من میشناسم، کل دنیا براش کمه؛ اون که منم!"

REVENGER | KVWhere stories live. Discover now