Part 31 | The Secret

513 30 6
                                    

"جونگکوک؟"

"نمیتونم منتظر بمونم... میرم... پایین..."

"نه تو نمیری!"

"تهیونگ..."

"رو حرفم حرف نمیزنی کوک!"

"نمیتونی متوقفم کنی..."

"یه نگاه به سر و وضعت انداختی؟"

"نمیتونی متوقفم کنی..."

"میخـوای منو بکشـی؟!"

با فریاد تهیونگ و کلماتی که به زبون آورد، نفس تو سینه‌ی جونگکوک حبس شد و دکمه‌ی -نمیتونی متوقفم کنی- تو سرش، آف!

"مایک... میتونی بهشون سر بزنی؟"

"نه نه مایک نه!"

تهیونگ به سمتش چرخید و دندون هاش رو روی هم سابید.

"خیلی خب! الان فقط میتونی یکیو نجات بدی! منی که نفسام به نفسات وصله رو نجات میدی یا مایکی که کل زندگیشو برای همین لحظه تعلیم دیده؟"

جونگکوک ابروهاش رو در هم کشید و غرید:
"تو چه مرگت شده؟"

.

.

.

.

Place: The Kim Mansion, Seoul, South Korea
Date: November, 18, 2020
Time: 00:47

"تو چه مرگت شده؟"

"نه تو بگو چه مرگت شده جئون؟ میخوای بری تو اون خراب شده که معلوم نیست توش چی انتظارتو میکشه و نفس جفتمونو ببری؟"

این بار مایک بود که در حالی که تنها کمر به بالاش از بالای حفره ی روی زمین دیده میشد، مکالمه شون رو قطع میکرد:
"بهرحال این وظیفه منه رئیس. میرم و زودتر برمیگردم"

"اگه بلایی سرت بیاد..."

این جونگکوک بود که به طرز ترسناکی، تهدیدوارانه انگشتش رو برای مایک تکون میداد.

"داغونت میکنم مایک!"

برخلاف انتظارش، مایک لبخندی زد و پشت اون حفره محو شد.

جونگکوک برای اینکه هر فکر احتمالی ای رو از ذهن پر درد تهیونگ بگیره، خودش رو بین بازو هاش جا داد و تمرکز کرد تا ریتم ضربان قلبش رو به سلول های بدنش تزریق و حواسش رو از اتفاقاتی که بی مسئولیتیش رو یاداور بودن، دور کنه.

طولی نکشید که صداهای گنگی به گوششون رسید. تهیونگ جونگکوک رو روی صندلی نشوند تا از ماهیت اون صداها سر در بیاره که با نزدیک شدن به اون حفره، تصویر دست خونی ای که ازش خارج میشد، نفسش رو حبس کرد.

قبل از اینکه بتونه از خودش واکنشی نشون بده، تن زخمی افراد جونگکوک که امیدی به زنده بودنشون نداشت، از حفره بیرون اومد و نه اونطوری که انتظارشو داشتن!

REVENGER | KVWhere stories live. Discover now