بعد رسیدن به مکان همیشگی، هر سه تا پسر از همدیگه خدافظی کردن و فلیکس سمت خونهش رفت تا وسایل هاش رو برای کلاس عصرش آماده کنه.اون آرزویی داشت. اون خیلی وقت بود که میخواست یه رقصنده عالی بشه تا بتونه در آینده برنامه های اموزشی خودش رو داشته باشه و تو مراسم های مهم برای خواننده ها برقصه.
اون وقتی هم که توی استرالیا بود با سن کمی که داشت، همیشه رقص بقیه رو تقلید میکرد. تا جایی که الان بزرگ شده و به کره رفته بود تا اونجوری که همیشه میخواست و حرفه ای تر از قبل رقصش رو دنبال کنه.
وسایلش رو درحالی که آروم رقصش رو تمرین میکرد جمع کرد و سمت باشگاه حرکت کرد.
با رسیدن به کلاس اولین چیزی که باهاش مواجه شد، نشستن دست گرم کسی رو کمرش بود.
"سلام فلیکس...واوو...امروز چی کار کردی؟...به نظرم خوشگل تر از قبل شدی...."
لبخند پرمحبتی از تعریف مربیش روی لب هاش نشست.سرش رو پایین انداخت و با کمی خجالت گفت
"من هیچکاری با صورتم امروز نکردم... فقط کرمی روی کک مک هام ندارم!..."
لبخندش عمیق تر شد و به پسر کوچیکتر نزدیک شد. دست لای موهاش کرد و با صمیمیت بهش گفت.
"به نظر من از آرایش هم خوشگل ترت کرده.. نظرت چیه تا وقتی همه برسن یکم گرم کنیم؟..."
"چشم آقای بنگ"
چشم هاش رو ریز کرد و به حالتی که مثلا ناراحت شده باشه رو به فلیکس چرخید و گله کرد.
"عاح فلیکس...فقط بهم بگو بنگ چان یا هیونگ...لازم نیست همه چیز رو مثل کره ای ها بگی...ما جفتمون استرالیاییم...با من هرجوری که راحت تری حرف بزن"
لبخند روی صورت پسر کوچکتر کش اومد و با سر حرف مربیش رو تایید کرد. زیاد نگذشت که جفتشون شروع به نرمش کردن.
از کمی دورتر متوجه مربی اصلی باشگاه شدن که با قدم های محکم داشت سمتشون میرفت.
اون همیشه سعی میکرد توی نرمش ها و رقص، حرکاتشون رو اصلاح کنه که بدن هاشون آسیبی نبینه و همیشه تو مکالمه هاشون شرکت میکرد."ممنون مینهو.....بهتره دیگه بری کلاس تو هم الان شروع میشه"
***
آخرای کلاس ، زمانی که پسر کوچیکتر از خستگی روی وسایل نشسته بود و با یک چشم باز بقیه رو نگاه میکرد ، توی اتاق بدنسازی متوجه شخصی شد.
اون شخص خیلی سریع توجه فلیکس رو به خودش جلب کرد. اون یه پسر تقریبا برنزه و عضلانی بود که خیلی به استاندارد های فلیکس نزدیک بودش. تو همین فکر ها بود که مربیش، بنگ چان، رفت سمت اتاق بدنسازی.
![](https://img.wattpad.com/cover/284676359-288-k772666.jpg)
YOU ARE READING
Hidden Sapphire | Hyunin
Fanfictionهیچکس نمیدونه بابت شروع این حس ها، چی در انتظار تک تکشون هست. اما اسم این احساس هرچی که باشه، قرار نیست وضعیت همینقدر ساده براشون پیش بره. ~ ~ ~ • Stray kids FanFiction • وضعیت آپدیت : پایان یافته Hidden Sapphire - یاقوت کبود پنهان✨ 🔸Mai...