8~Deadly happiness

930 200 215
                                    


"سلام پسر مو آبی"

نفس گرمش، گردن جونگین رو لمس کرد و باعث شد پسر کوچیکتر برای چند ثانیه سر جاش خشکش بزنه. وقتی برگشت، با دیدن ابهتی که هیونجین داشت، میتونست همونجا جلو پاش زانو بزنه و زیبایی که میدید رو بپرسته.

لبخندش رو جمع کرد و خیلی رسمی جواب پسر بزرگتر رو داد.

"سلام آقای هوانگ خوشحالم از دیدن دوباره‌تون..."

با چشم به بغل دست جونگین اشاره کرد و پرسید.

"دوست پسرته؟...."

اون کاملا هول کرده بود. دلش نمیخواست هیونجین فکر کنه که توی رابطه‌ بودش، اونم با کسی که مثل برادر خودش میدونستش.

"نه نه نه....ما چهار تا...یعنی فلیکس ،هان ، من و سونگمین همه باهم دوستیم...."

پسر بزرگتر درحالی که داشت از نوشیدنیش میخورد دستش رو داخل جیبش کرد.

"اخه معمولا آدما تو این مراسم ها کنار پارتنرشون وایمیستن و باهم وقت میگذرونن "

با حرف‌های هیونجین اون مضطرب و عصبی تر شده بود تا حدی که حس میکرد داشت بهش حمله عصبی دست میداد. دست های عرق کرده‌ش رو بهم مالید و لبخند کوتاهی زد.

"بله بله...ما فقط دنبال هان ایم ....که....که بهش تبریک بگیم"

"...بریم جونگین"

قبل از اینکه بتونه از پسر بزرگتر درست خدافظی کنه ، سونگمین اون رو با خودش برد.

این دقیقا همون رفتار آزاردهنده سونگمین بود. وقت‌هایی که بدون اجازه، اون رو از خیلی کار ها محروم میکرد.

با این کارش اعصاب جونگین رو خراب کرد.
میخواست دوباره باهاش بحث کنه اما یاد قولش افتاد. درسته که به شدت عصبانی بود اما به خاطر خراب نکردن مراسم حرفی نزد. جونگین نمیخواست که اون شب رو براشون تلخ کنه.

از اون طرف ، لبخند هیونجین بعد از این کار سونگمین بیشتر شد و رفته رفته تبدیل به پوزخند کوچیکی شد.



Jeongin P.O.V

بعد از کمی گشتن هان رو کنار جمعی از مهمون ها پیدا کردیم. اون توی لباسش عالی به نظر میرسید. درست مثل یک آدم با اصالت و مهم...

ما نمیخواستیم اون رو خیلی از فضای تولدش دور کنیم پس ، بعد از گذاشتن کادوهامون کنار بقیه به سالن اصلی رفتیم.

ما سه تا مثل همیشه، یه گوشه مشغول حرف زدن و نوشیدن بودیم اما چشم های من ناخداگاه دنبال پسری بودن که ذهن رو درگیر خودش کرده بود. و همین موضوع نمیذاشت از مهمونی لذت کامل رو ببرم.

Hidden Sapphire | HyuninWhere stories live. Discover now