Felix P.O.Vدیروز حدود ساعت ۸ شب بود که دیدم جونگین با یه ساک به خونهم اومد و ازم خواهش کرد تا مدتی پیشم بمونه.
اون تمام اتفاق هایی که درمورد هیونجین و سونگمین افتاده بود رو برام تعریف کرد. درک این همه اتفاق یهویی برای من سخت بود. من نه کشش جونگین رو داشتم و نه توانایی درک وضعیتش رو.
ولی به هر حال من دوست صمیمی جونگین بودم.
پای تک تک حرفاش نشستم و سعی کردم تا جایی که میتونستم و به بهترین شکل ، دلداریش بدم.اون پسر فوق العاده ای بود.حقیقتا من تا به حال فردی مثل اون ندیده بودم. اون با اینکه شکننده به نظر میومد اما روح واقعا قوی ای داشت.
من برای یک ساعت هم نمیتونستم جای اون باشم و چیز هایی رو تحمل کنم که اون میکنه.جدا از اینا جونگین پسر با استعدادی بود و قلب مهربونی داشت. اون واقعا لیاقت موقعیت های خیلی بهتر از این رو داشت. من میخواستم تا جایی که میتونستم کمکش کنم.
امروز صبح توی دانشگاه هان رو دیدم. اون هم مثل من کلی خبر از هیونجین داشت.
از حرف هاش متوجه شدم که دیروز هیونجین بعد کاری که کرده بود یک راست پیش هان رفته بود تا بتونه کمی آروم بشه.هان برام توضیح داد که هیونجین اون روز چه حسی داشته. اون حتی یه لحظه هم نمیخواسته به جونگین دست درازی ای بکنه.
اون هیچوقت نمیخواد کار بکنه که جونگین آسیب ببینه اما اون لحظه کنترلی روی خودش نداشته. حتی زمانی هم که به خودش اومده بود، دیگه به کارش ادامه نداده و اونجا رو ترک کرده.نمیتونستم ایرادی از هیونجین بگیرم وقتی یادم میومد که جونگین اعتراف کرد از کار هیونجین لذت برده بوده. و همین لذت بردنش جونگین رو انقدر ناراحت کرده بود.
اون دوتا مثل بچه ها شده بودن. از دور با هم دعوا میکردن و ما باید حکم میانجی رو براشون بازی میکردیم.
برام سوال بود اگه هیونجین واقعا جونگین رو میخواست چرا بعد شایعات انقدر راحت اون رو پس زد.بالاخره به خودم جرعت دادم و این سوال رو از هان پرسیدم. میخواستم بابت کاری که هیونجین کرده بود کمی خودم رو قانع کنم.
اون مطمئن نبود که باید جوابم رو بده یا نه ولی بعد از کلی کلنجار با خودش بالاخره تصمیمش رو گرفت.
وقتی حس کرد که گفتن موضوع شاید بهتر از سکوت باشه بهم هرچیزی که هیونجین بهش گفته بود رو برام توضیح داد.
توضیحاتی که برای من قابل درک نبودن.من نمیتونستم باور کنم این حرف ها چجوری برای یه نفر انقدر راحت بوده....چجور جون یه آدم انقدر برای اون زن بی ارزش بود...چجوری میتونست با آینده پسرش اون کار رو بکنه....
این رفتار های متناقضش تصمیم خودش نبودن. رفتار هاش اجباری بودن که اگه خلاف اون عمل میکرد، ممکن بود باعث آسیب و یا حتی مرگ جونگین بشه. این فراتر از درک من بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/284676359-288-k772666.jpg)
YOU ARE READING
Hidden Sapphire | Hyunin
Fanfictionهیچکس نمیدونه بابت شروع این حس ها، چی در انتظار تک تکشون هست. اما اسم این احساس هرچی که باشه، قرار نیست وضعیت همینقدر ساده براشون پیش بره. ~ ~ ~ • Stray kids FanFiction • وضعیت آپدیت : پایان یافته Hidden Sapphire - یاقوت کبود پنهان✨ 🔸Mai...