6~Beautiful soul

949 207 103
                                    


Hyunjin P.O.V
بعد از نگاه کردن به ۲۰۰ مدل سنگ قیمتی جدید همراه منشی کاریم ، که تازه به دستمون رسیده بودن فقط ۳ تاش رو انتخاب کردم که بتونم به شکلی، توی کالکشن امسالم قرارشون بدم.

قرار بود با ساخت جواهرات بی نظیر از این سنگ ها ، نشون بدم سطح هیونجین هوانگ چقدر از خیلی ها متفاوت بودش. شاید هم قرار بود باز برای خانواده هوانگ افتخار آفرینی کنم.

من از بدو تولد متفاوت بودم. از یک خانواده معمولی نبودم، به جاش از ترکیب دو ادم موفق و مهم بودم .
مادر من معروف ترین طراح لباس کره جنوبی و پدرم هم یکی از مدرن ترین نمایشگاه های ماشین های خاص رو داشت.
از این زوج حتما یک بچه خاص به وجود میاد مگه نه؟

نه....من وقتی از خودم تعریف میکنم، به چشم خیلی ها مغرور به نظر میام ولی هرچیزی که الان گفتم درست سر تیتر روزنامه هایی که روزانه به دستم میرسه. نه افکار خودم....

اینا هیچکدوم نظر من نیست. تنها چیزی که من خیلی خوب میدونستم جایگاهم بود، و اگه کسی از خط قرمزم رد میشد اونوقت چهره دیگه من رو میدید .

من هیچوقت دوست نداشتم برای معرفی من بگن ، پسر طراح معروف یا پسر آقای هوانگ ، همونی که نمایشگاه هوانگ اینجینز رو داشت.

به جاش دوست داشتم برای یکبار هم که شده مردم خود واقعیم رو ببینن و خود واقعیم رو دوست داشته باشن. نه زنگوله های حواس پرت کنه دور و برم رو.

وقت زیادی نداشتم. چون به هرحال اون شب تولد دور از اصالت دوستم بودش.
چرا میگم دور از اصالت؟
اون تصمیم گرفته بود که امسال جای گرفتن مراسم تولدش توی سالن و یا زمین هاشون، بیاد و توی یه کلاب معمولی تولد بگیره.

شاید این کار به چشم خیلی ها فروتنی به نظر بیاد، ولی من به عنوان پسر خانواده هوانگ هر روز داشتم با افراد این طبقه معاشرت میکردم. پس برای همین بهتر از هرکسی میدونستم قضیه اصلا اینجور نبودش.

جدیدا مد شده بود که پولدار ها برای نشون دادن چهره خوش قلب خودشون، کار هایی که مردم عادی میکنن رو انجام بدن که نشون دهنده‌ی این باشه که همه ما ادم ها مثل هم هستیم. در صورتی که اینجور فکر نمیکردن.

اون ها فقط یه مشت خوک دروغگو بودن که تا دوربین از جلوشون کنار میرفت ، باز شروع میکردن به توهین کردن. توهین به همین آدمایی که جلو دوربین باهاشون هم درد بودن.
اون آدم ها واقعا حالم رو بهم میزدن.

بالاخره ساعت ۱۰ و نیم شد.
کمدم رو باز کردم و یکی از خاص ترین لباس های کالکشن جدید مادرم رو پوشیدم که کاملا به موهای بلوندم میومد.
بعد از مدتی، دم بار رسیدم. اصلا از فضایی که داشت خوشم نیومد. حس نفس‌تنگی و کثیفی بهم دست میداد.
اما باید چی کار میکردم؟
این تصمیمی بود که خودشون گرفته بودن.

Hidden Sapphire | HyuninOù les histoires vivent. Découvrez maintenant