Seungmin P.O.Vبرف کف خیابون ها آب شده بود و شکوفه های صورتی گیلاس جای سوز سرما رو پر کرده بودن. فصل تازه ای شروع شده بود اما واقعا زمستون ما هم تموم شده بود...؟
توی مسیر میتونستم صورتش رو ببینم که خالی از هرگونه احساس بود. جفتمون زمان دشواری رو میگذروندیم اما این مدت همه چیز سختتر شده بود.
"جونگینا...میخوای موقع برگشتن باهم به پارک مرکزی سر بزنیم؟...شنیدم اونجا پر از درخت های گیلاس شده!"
"ممنون هیونگ ولی نه..."
"..اَ..اَما جونگین!...اونجا خیلی خوش میگذره...میتونیم با هان و فلیکس و بقیه بریم و یه عصرونـــ..."
"هیونگ!..."
چشم هاش باهام حرف میزدن. اون واقعا خالی از هر حسی شده بود.
هر روزی که میگذشت میتونستم ببینم که زندگی چجوری دره های عمیقش رو بهمون نشون میداد. جای دیدن اون لبخند بزرگ جونگین هر روز باید حملههای عصبیش رو میدیدم که بعد از هرکدوم کلی گریه و زاری میکرد.
حقیقتش دلم برای چندیدن ماه پیش خیلی تنگ شده بود."من فقط میخوام حالت بهتر باشه جونگین..."
"میدونم هیونگ ولی...ترجیح میدم...خب...میدونی؟...یکم با خودم وقت بگذرونم"
خیلی واضح بود که جونگین نمیتونست بیخیال کسی بشه که با تمام وجود میخواستش.
اون رابطه خطرناکی رو میخواست اما نمیتونست در آخر تصمیم خودش رو بگیره و همین موضوع، فشار عصبیش رو تشدید میکرد و حالش رو هر روز وخیمتر میشد.دیگه مقاومت نمیکردم.
دیگه خودم رو برای رابطه خیالی ای با جونگین گول نمیزدم.
چرا...؟
اون هیچوقت نمیتونست اونقدری که عاشق هیونجین بود عاشق من بشه.
اون هیچوقت نمیتونست نگاه هایی که برای هیونجین بود رو نصیب من کنه پس تصمیم گرفتم از اون موضوع دست بکشم.
الویت من حال خوب جونگین بودش. اگه قراره نبود کنار من عشق رو حس کنه پس من هم باید بیخیال تلاش کردن میشدم...نه؟
هرچقدر هم که سخت!"پس نظرت چیه برگشتنی چند تا شیرینی بخریم؟..."
لبخند بزرگم رو نشونش دادم اما الکی بودن. تا وقتی که شادی روی توی اون پسر نمیدیدم نمیشد عمیقا خوشحال باشم اما باید روی لبم نگهشون میداشتم. من باید براش یه کمک میبودم.
نمیتونستم حال بدش رو دیگه تحمل کنم. من حاضر بودم هرکاری کنم که جونگین مثل روز های اول حالش خوب باشه.
اون روزهای اولی که به سئول اومده بود و مثل یه روباه کوچیک و ماجراجو بودش.
شاید عشق واقعی همون بود...
YOU ARE READING
Hidden Sapphire | Hyunin
Fanfictionهیچکس نمیدونه بابت شروع این حس ها، چی در انتظار تک تکشون هست. اما اسم این احساس هرچی که باشه، قرار نیست وضعیت همینقدر ساده براشون پیش بره. ~ ~ ~ • Stray kids FanFiction • وضعیت آپدیت : پایان یافته Hidden Sapphire - یاقوت کبود پنهان✨ 🔸Mai...