Part 6:Da Vinci's work

128 26 24
                                    


پارت۶:اثر داوینچی

شوگا:

هنوزم بدطور تو شوک حرفای تهیونگ و سوکجین بودم...حالا که دیگه روی تخت دراز کشیده بودم و منتظر تهیونگ بودم که بانداژو قیچی و چسب و از اینجور چیزا بیاره. 

-خب اینم یکم بتادین که اگه زخمت چرک کرد بریزیم رو بانداژت

-خیلی ممنونم که گذاشتی امشب پیشتون بمونم

-خواهش میکنم. رفتار امروز جینی هیونگ یکم خشن بود..همیشه اینطوری نیست خب میدونی به هر حال نگرا...

-معلومه خیلی دوست داره

-خب اره مثل برادرای همیم

و ادامه داد: خب باید الان بانداژتو عوض کنم...میگم میخوای یه شلوارک بهت بدم که شلوارت دیگه به زخم زانوتم نخوره؟

حتی با اینکه آینه ای اونجا نبود میتونستم سرخی لپام رو احساس کنم اما خوشبختانه فقط یه چراغ خواب کوچولو روشن بود برای همون فکر نمیکنم تهیونگ خیلی متوجه ش شده بود. سرم رو به نشونه مثبت تکون دادم و چند لحظه بعد تهیونگ با یه شلوارک مشکی و یه جفت جوراب سفید برگشت

-جورابارم بپوش ممکنه شب سرد باشه اونوقت زخمتو بدتر میکنه. من رومو اونور میکنم  چراغای بیرونو خاموش کردیم دیگه نمیخوام هیونگ بیدار شه تو که نمیدونی اگه اعصابش خورد شه از امروزم بدتر یه غشقرقی به پا میکنه که مطمعنم دوس نداری ببینی

**********

جین:


واقعا نمیدونستم دارن چیکار میکنن. میتونستم تا نصفه شب صدای خنده هاشونو که تلاش بر مخفی کردنش میکردنو گوش کنم

اره...وقتی عاشق باشی نگرانیم دست از سرت بر نمیداره. مخصوصا اگه اون فرد کسی باشه که حتی از برادرتم بهت نزدیک تره...هرچقدر بیشتر بهش اعطراف میکردم ، بیشتر و بیشتر پسم میزد... انگار برای باهاش بودن فقط باید هیونگش میبودم.....هیونگی که همش سرش داد میزنه، غر غر میکنه و بهش چپ چپ نگاه میکنه

نه! من نمیخواستم همچین هیونگی باشم! من اصلا نمیخواستم هیونگش باشم!

پس عشق یه طرفه همین بود؟ یا...یا شایدم افرادی مثل اون پسره یونگی اونو ازم دور میکردن

دیگه صدایی نمیومد....فکر کنم خوابشون برده بود. همون موقع بود که فهمیدم پلکای خودمم بدطور سنگین شده و بعد این خواب بود که پیروز میدون شد...

********

سوم شخص:

چشماش رو اروم ، با احساس نفس گرمی که به صورتش میخورد باز کرد...جوری نگاه میکرد انگار داره به یکی از اثار داوینچی نگاه میکنه..اثری حتی زیبا تر . موهای مشکی رنگی به سیاهی شب؛  چشمای قوس داری به زیبایی ماه، و لبهایی خوش رنگ به سرخی سیب. چطور میتونست اون لب هارو برای خودش نخواد

incorrect loveWhere stories live. Discover now