Part 7:Jealousy

128 25 16
                                        

پارت۷:حسادت

جین:

صدای شرشر ابو میشنیدم فکر میکردم دارم خواب میبینم ولی یهو صدای بسته شدن در اومدو چشمام خود به خود باز شدن.تهیونگ و دیدم که داشت دوباره به سمت در اتاق میرفت....اما..صبر کن ببینم تهیونگ که عادت نداشت این وقت شب بره دستشویی! شاید اتفاقی براش افتاده یا شایدم....

از شدت تعجب اور بودن حرفم بلند شدمو روی کاناپه نشستم سرمو به طرفین تکون دادم و چشمامو بستم. دیگه نمیتونستم تحمل کنم از جام بلند شدم و همونطور که چشمام دور برم رو تار میدیدن به سمت در اتاق رفتم...واقعا چه اتفاقی داشت اونجا میوفتاد؟!! انقدر برام مهم بود؟ برام مهم بود که معشوقه ای که حتی دوستم نداره داره چیکار میکنه؟به خودم که اومدم دیدم دارم گوشه درو به ارومی باز میکنم

و بعد اون صحنه...باعث شد احساس کنم اشک هایی که داشت از گونه هام پایین میوفتاد مثل قطره های خونن

چرا؟!!چرا تهیونگ باید اون پسرو نوازش میکرد؟! و منی که این همه مدت ازش مراقبت کردم و بهش اعتراف کردمو اینطوری اینجا تنها میذاشت؟


********


دم دمای صبح بود، چون میتونستم نوری که به صورتم میخوره رو احساس کنم. حتی یادم نبود که دیشب بعد اون قضیه چه اتفاقی افتاد فقط میدونم گریه کردمو بعدش این زانوهام بودن که بی جونتر از قبل شدن...

-جینی هیونگ..چرا اینجا خوابیدی

حتی اگه چشمامم بسته بود بازم میتونستم اون صدارو بشناسم. نرمو موج دار، انگار بدون هیچ میکروفونی بهترین فیلترو روی صداش داشت...

اما ثانیه ای بعد تونستم برخورد دست هایی رو با شونه های پهنم احساس کنم و بعد چنتا تکون کوچولو از طرفش کافی بود که چشمای پف کردمو باز کنم...

-صبح بخیر ته ته

-نگفتی چرا اینجا خوابیدی؟ مگه رو کاناپه نبودی؟

-عه..ع...خب م..ن

توی شوک بودم، نمیدونستم باید راستشو بگم یا نه که یهو صدای زنگ تلفن تهیونگ بلند شد

-یعنی کی این وقت روز زنگ زده؟

و بعد دستاشو از رو شونه هام برداشت و به سمت گوشیش دویید

تو فکر این بودم که چه بحانه ای باید برای اونجا خوابیدنم پیدا کنم که یهو صدای صبح بخیر گفتن کسی اومد

-بازم ممنون برای دیشب..خیلی زحم...

-تو مهمون تهیونگ بودی. باید از اون تشکر کنی نه من

-در هر صورت ممنون

دلم نمیخواست بهش نگاه کنم به اون ادمی که تهیونگو ازم گرفته بود...

incorrect loveWhere stories live. Discover now