Part 14:permission for kiss

92 18 17
                                    

*راستی عکس کاورم خودم گرفتم :)*

اسم این پارتم به یاد پرمیژن تو دنس میزاریم پرمیژن فور کیس



پارت 14:اجازه برای بوسیدن


سوم شخص:


تا اخر کلاسا کنار ایسول رو چمن های نمدار پارک نشسته بود..حتی نمیدونست چی داره میگه یا چی داره میشنوه..فقط به در اموزشگاه نگاه میکرد و خاطرات گذشته اش با یونگی توی ذهنش مثل فیلم هایی که باید میسوزوند پخش میشد...

-تو واقعا دوسش داری؟

-چ..چی؟!

-یونگی رو میگم...خیلی دوسش داری اره؟

-ببین ایسول..یونگی کسیه که منو از گودال تاریکی بیرون اورد..یونگی منو با زندگی کردن اشنا کرد اگه یونگی نبود تو این هوسوک اینجارو نمیدیدی

یونتان اروم سرپشمی و نرمش رو به دست های هوسوک مالید. هوسوک در اغوش گرفتتش و شروع به خاروندن گوش های کوچولوش کرد. ناگهان یونتان پرش بلندی کرد و از دستای هوسوک بیرون اومد و صورت خندون هوسوک رو لیسید صورتی که حالا داشت از خنده منفجر میشد. پخش زمین شده بود..ایسول هم همونطور که میخندید رفت کمک هوسوک تا یونتان رو ازش جدا کنه

-یونتاناااا نکن

-مهم نیست داره بازی میکنه

-بدو بیا پایین. بدو!

ایسول دستش رو دراز کرد تا یونتان رو از روی سینه هوسوک که حالا دراز به دراز روی زمین افتاده بود برداره..ولی هوسوک هم همزمان شروع به نزدیک کردن دستش به یونتان کرد...

یونتان که هنوز داشت ورجه وورجه میکرد با نزدیک شدن دست هایی از طرفین پارس کرد و پرید روی چمنا. اما حالا دست های قفل شده ایسول و هوسوک داخل هم بودن که سکوت سنگین پارک رو سنگین تر میکردن

چشم هایی خیره به هم...

مگه داستان های رمانتیک فقط باید درباره دو پسر باشه؟

انگار میتونستن بفهمن که حس و حال ماجرا رو عوض کردن..

ایسول پلک زد و با سرعت دستاهش رو بیرون کشید

-ب..ببخشید..نمیدونم چرا انقدر شیطون شده

-نه مهم نیست... خب کجا بودیم؟

-نمیدونم...من تا حالا همچین احساسی نداشتم تا بتونم درکت کنم..واقعا عشق چیز پیچیده ایه..

دروغ میگفت...اگه هوسوک متوجه دستای لرزون و گونه های گل انداختش میشد به راحتی میفهمید که داشت دروغ میگفت..حالا ایسول هم با اومدنش به این پارک وارد بازی شده بود..انگار این پارک جادویی بود.جادویی...

incorrect loveDonde viven las historias. Descúbrelo ahora