Part 20:a comfortable breath

72 13 15
                                    

پارت20:یک نفس راحت


یونگی:


قضیه سفرو به مامان بابا گفته بودم..اونا ام که از خداشون بود من با هوسوک جایی برم پس طبیعتا خیلی زود قبول کردن.امروز سه شنبه ست و هوسوک بهم گفت فردا باید راه بیوفتیم...
پس دست به کار شدم.
چمدونم رو در اوردم و وسایلمو داخلش گذاشتم.

یادم نرفته بود که قراره ازمون ریاضی داشته باشیم پس رفتم سمت کیفم. همه کتابامو کشیدم بیرون ولی...کتاب نت های موسیقیم با خاطراتی که به خاطرش تو ذهنم نمایان شد باعث شد بهش خیره بمونم...هه کاش میشد تهیونگ باهامون میومد..وایسا؟! من چم شده؟

سرم رو به طرفین تکون دادم. ولی اینبار که به برگه نگاه کردم یاد دوستم افتادم...جیمین..

یهو یه فکری به سرم زد. خم شدم و گوشیم رو از رو میز برداشتم.

-الو هوسوک؟

-سلام یونگی

-یه سوال داشتم

-بپرس

-میتونم یکی از دوستام رو با خودم بیارم؟

-فردا؟

-اره

-ام...حالا کی هست این دوستت

شرط میبندم فکر کرده بود درباره تهیونگ حرف میزنم

-جیمین. تو اموزشگاه باهم دوست شدیم

-خب..فکر نکنم مشکلی داشته باشه در هر صورت که ویلا اتاقاش زیاده
-خیلی ممنون

-خواهش میکنم

-خدافظ

خداحافظی که کرد تلفن رو قطع کردم و رفتم که به جیمین پیامک بدم. ولی یادم افتاد امروز عصر کلاس دارم پس بیخیالش شدم تا همونجا بهش بگم.


*******


سوم شخص:


مثل همیشه زودتر از همه رسیده بود و احساس برنده شدن دست از سرش برنمی داشت.منتظر بود  در های اموزشگاه باز بشن تا دوباره بتونه هیجان های تموم نشدنیش رو با پایین ترین نت ویولون خالی کنه.چشم هاش رو بست..به صدای ویولون فکر کرد. نسیمی که از سمت پارک میومد در دلش غوغا کرد..نتونست جلوی خودش رو بگیره و به سمت عطر گل های بهاری کشیده شد.همونطور که به پارک نزدیک تر میشد تنین دلنشین صدای کسی به گوشش نزدیک تر میشد.

صدا و حرف ها واضح میشدن..


دروغ نگو ! مطمئنم تو یه فرشته ای

هویتت چیه؟؟

اون چال گونه ها غیر قانونین

پس من بهت میگم دختر غیرقانونی

incorrect loveOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz