پارت۴:اسم من تهيونگه، كيم تهيونگ. اسم من يونگيه، مين يونگى
شوگا:
اروم اروم ميتونستم نور سفيد رنگى رو جلوى چشمام حس كنم بيشتر كه دقت ميكردم ،يه حاله سياه درست وسط اون درخشش بالاي سرم بود. كم كم كه گوشامم به كار افتادن فهميدم داره صدام ميزنه و بعد از اينكه فهميد چشمامو باز كردم سريع از اتاق بيرون دويد
چقدر اون قيافه برام اشنا بود...
دقايقي بعد دكتر بالاى سرم ايستاده بود و داشت سِرُمم كه تقريبا اخراش بود رو تنظيم ميكرد و همزمان ميگفت:بالاخره بيدار شدي همرو خيلي ترسوندى مخصوصا دوستتو
دوستم؟ من كه دوستى نداشتم! نكنه منظورش همون حاله سياه بالاي سرم بود خيلي اروم سعي كردم صورتمو بچرخونم لعنتى دست اون پسر واقعا سنگين بود احساس ميكنم جونى برام نمونده . دقيقا سمت راستم بود همون پسر بود همون كه صبح تو پارك جنگلي باهم به اموزشگاه رفتيم. پاك يادم رفته مثلا قرار بود باهم تمرين كنيم اما يه دقيقه صبر كن! اون از كجا فهميده بود من اينجا ام؟ اصلا كى منو اورد اينجا؟! انقدر تو سوالاتم غرق شده بودم كه حتى متوجه رفتن دكترم نشدم
و بعد اون پسر اومد سمتم روى تخت كنارم نشست و بعد از لحظه اى مكث بهم گفت
-حالت بهتره؟
-اره
-خوبه چون بايد بگم واقعا نگرانم كردى
-من چطور اومدم اينجا؟
-خب....من اوردمت
و بعد ادامه داد:
-كارت واقعا خوب بود!
-كدوم كار؟
-اينكه رفتى دنبال اون پسر
-ولى من فقط كتك خوردم حتى اخرشم نفهميدم كى منو و اون دخترو...صبر كن اون دختر الان كجاست ؟ حالش خوبه؟!
-نترس من و معلما كمكش كرديم بره. قبل از رفتنشم گفت كه ازت تشكر كنم
-پوف خيالم راحت شد. خب پس...تو از كجا فهميدي من اونجا بودم؟
-راستش داشتم دنبالت ميگشتم كه باهم بريم براى تمرين حتى رفتم تو كلاستون و از معلمت سراغتو گرفتم ولى معلمت بهم گفت كه اونجا نيستى براى همون برگشتم تو راهرو و بعد احساس كردم تورو تو راه پله ها ديدم، ديدم كه دارى ميدوى پس خيلي نگران شدم و دنبالت كردم و بعد ديدم كه اون پسر چطورى داشت كتكت ميزد به يه نفر سپردم كه معلمارو صدا كنه و خودمم اومدم كه بهت كمك كنم
همونطور كه داشت تعريف ميكرد متوجه زخم نسبتا بزرگ روى گردنش شدم. با دست بهش اشاره كردمو گفتم : اون اينكارو باهات كرد؟
ESTÁS LEYENDO
incorrect love
Fanficهیچوقت فکر نمیکردم چیزی بیشتر از یه پیانو بتونه منو به خودش جذب کنه احساس میکردم که تا اخر عمر نمیتونم عاشق بشم....انگار قلبم از سنگ بود اما همه یه روز عاشق میشن...حتی به غلط داستان منم همینه یه عشق غلط !این فیک فقط برای ارمی ها نیست! کاپل اصلی:...